Thursday, May 17, 2012
ایران ستیز معروف، برنارد لویز در مورد شاه میگوید...
شا_آریامهر...نامرد ناانسان که هرگز بخشوده نخواهد شد..ولی حتی او نیز در این مصاحبه بعد از اینهمه سال از نقشه شوم ایران تقسیم بر پنج خود، تاکید میکند: ایرانیان را به هیچوجه نمیتوان با اعراب مقایسه کرد. پرشین ها پاتریوت هستند و برای وطن جان میدهند در حالیکه اعراب، ناسیونالیست هستند و مسولیت آنها بیشتر در برابر اسلام است تا وطن.اسلام بر اعراب نازل شد در حالیکه بر پرشین ها تحمیل شد. ترکهای ترکیه کمی مثل ایرانیان پاتریوت هستند ولی آنها برای اینکه هویتشان اسلامی نشود خط خود را تغییر دادند در حالیکه ایرانیان با عرق میهن پرستی با همان خط ادامه دادند و میبینید که هنوز خط و زبان آنان کاملا ایرانیست و هرگز عرب نشدند و نمیشوند. برنارد لویس اسلام شناس و ایران ستیز یهودی انگلیسی ، پروفسور در دانشگاه پرنستن، در کمال قاطعیت، هویت ایرانی ایرانیان را هویتی خاص و انکار ناپذیر که به هیچ ترتیب حاضر به از دست دادن آن نخواهند شد میخواند و در پاسخ به مجری برنامه در مورد کوروش بزرگ میگوید: کوروش بزرگ قهرمان ایرانیان است که غرور و افتخار ملی را برای ایرانیان به میراث گذشت و محمد رضا شاه پهلوی، پاتریوت بزرگ، الگوی کامل وی بود و همان میراث را برای ایرانیان باقی میگذاشت. او میگوید که در جشن ۲۵۰۰ ساله شرکت داشته که شاه فقید با هلیکوپتر مینشیند و بیانیه با شکوه خود را در مور د کوروش میخواند و میگوید: کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم...دقت کنید که بر زبان راندان چنین سخنانی از زبان برنارد لوییز، ایران ستیز معروف چقدر میتواند ارزشمند باشد..
لویز در جواب
مجری برنامه که میپرسد آیا بنظر شما ایرانیان به هویت تاریخی خود باز خواهند گشت
میگوید: شک دارم و این باور من است..البته از کسیکه تمام تلاشش رابعنوان تئوریسین برای
نقشه " ایران تقسیم بر ۵ و نابودی هویت ایرانی کرده" انتظار دیگری
نمیرود ولی همین شخص در جواب به این سوال که: آیا شیئیه روزی بر ایران حکومت خواهد
کرد با قاطعیت جواب میدهد: هرگز!! مجری برنامه بعد از اشاره برنارد لویس به همتای
کوروش بودن محمد رضا شاه پهلوی میگوید : و به قول هنری کیسینجر، هیچ یک از ما نگذاشت
وی به هدفش برسد و همیشه گفته ام در این جهان دشمن امریکا بودن برای افراد گاهی
بسیار مفیدتر است تا یک دوست واقعی بودن ...
Wednesday, May 16, 2012
حسین اوباما
این آقای حسین اوباما مسلمان که معلوم نیست از کجا آوردنش و برایش مدارک جعلی درست کرده اند که نه معلوم است پدر و مادرش کیست و نه شهر زادگاهش! زادروزش را بارها در برابر چشم حاضرین به اشتباه ذکر کرده است...زادروز خودش را! یکبار میگوید چند روز... دیگر است در حالیکه ماه قبل هم همین را گفته بود! براستی که وقتی برنامه از قبل تعیین شده، زادروز و زادگاه بی اهمیت ترین چیز ها میتوانند به حساب آیند..حال که در انتخابات آینده هم باید..تاکید میکنم، باید ایشان دور بعدی را هم برنده شوند تا نقشه امریکا در مورد ایران بتواند عملی شود..میگویید نه؟؟ خواهیم دید...
کنفرانس گوادلوپ، حقیقت پنهان
شا_آریامهر......
سالها از روزیکه رونالد رگان در تریبون رسمی دولت آمریکا بطور بسیار سر بسته از نتایج حاصله از کنفرانس گودالوپ سخن گفت و با پوزش از ملت ایران دستان امریکا را آلوده به خون خواند، میگذرد. ولی با توجه ...و وضعیت رسانه ها در آن زمان و بی توجهی ایرانیان، هنوز بسیاری از مفاد این کنفرانس بیخبرند. جالب اینجاست که این بیخبری مختص ایرانیان نیست و حتی در کشورهای اروپایی و امریکا نیز کم نیستند افرادی که تصور میکنند ملت ایران چون اسلام را دوست داشتند، انقلاب کردند و خمینی را آوردند. سوال این است؛ اگر در درون ایران به دلیل سلطه دولت کودتا و سانسور اقشار جامعه بیخبر ماندند، در برونمرز چرا؟ پاسخ روشن است: همان دستهایی که این سوغات نامبارک را برای ما به ارمغان آوردند، همان دولتمردان که مافیا سیاست جهان را اداره میکنند، همانها هم در این ۳۳ سال با گونه یی سانسور پنهان در مورد ایران، و هر آنچه به ایران و ایرانی و آزادی آن و فرهنگ آن مربوط میشود، کنترل اینموضوع را کاملا بدست داشتند و بر طبق نقشه از پیش تعیین شد، گام به گام قدم برداشتند. بنابر این در هیچ کتاب و رسانه یی از این جنایت سخن به میان نیامد. آیا مردم اروپا و امریکا میداند دولتمردان آنان با ما چه کردند؟ با تمامی اروپائیان و امریکایی هایی که در طول این سالها صحبت کردم حتی یک تن از آنان از این ماجرا خبر نداشت..کنفرانس گودالوپ، جاییکه ژیسکاردسن،رئیس جمهور وقت فرانسه، هلموت اشمیت، صدر اعظم وقت آلمان، جیمی کارتر و جمز کالاهان در آن جمع شدند و تا دولت شاه را به هر نحوی هست سرنگون کنند و خمینی را به قدرت برسانند. تنها پس از این کنفرانس بود که غرب و رسانه های آن رسما به عدم حمایتشان از شاه اقدام کردند. در تمام این سالها این دولتها بشدت از این راز خود حفاظت کردند تا چهره دروغین مثلا ضد امپریالیستی رژیم اسلامی رسوا نشود .تنها اشاره رسمی که به این موضوع شد در مناظرات انتخاباتی ریگان با کارتر توسط ریگان و عذرخواهی رسمی او از مردم ایران صورت گرفت. بعلاوه، مصاحبه یی که ابراهیم یزدی، مرد شماره ۱ شورش ۵۷ و رابط دولت امریکا با انقلاب با پاسپورت و گرین کارت امریکایی اش با شبکه پی بی اس در ژانویه ۱۹۷۹ انجام داد، با بهانه اینکه هنری کیسینجر ازاو برای مصاحبه یی در مورد ایران، دعوت به امریکا کرده بود، که به نکاتی در مورد این کنفرانس و بخصوص اینکه بعد از مصاحبه با کسیجر از وی دعوت شد تا به وزارت امور خارجه برود و صحبت هایی را در پشت درهای بسته انجام دهد اشاره کرد. لازم به ذکر است که کنفرانس گوادلوپ تنها یکی از رسوایی های پشت درهای بسته و در واقع یکی از آخرین آنها مربوط به سرنگونی دولت پادشاه فقید بود
سالها از روزیکه رونالد رگان در تریبون رسمی دولت آمریکا بطور بسیار سر بسته از نتایج حاصله از کنفرانس گودالوپ سخن گفت و با پوزش از ملت ایران دستان امریکا را آلوده به خون خواند، میگذرد. ولی با توجه ...و وضعیت رسانه ها در آن زمان و بی توجهی ایرانیان، هنوز بسیاری از مفاد این کنفرانس بیخبرند. جالب اینجاست که این بیخبری مختص ایرانیان نیست و حتی در کشورهای اروپایی و امریکا نیز کم نیستند افرادی که تصور میکنند ملت ایران چون اسلام را دوست داشتند، انقلاب کردند و خمینی را آوردند. سوال این است؛ اگر در درون ایران به دلیل سلطه دولت کودتا و سانسور اقشار جامعه بیخبر ماندند، در برونمرز چرا؟ پاسخ روشن است: همان دستهایی که این سوغات نامبارک را برای ما به ارمغان آوردند، همان دولتمردان که مافیا سیاست جهان را اداره میکنند، همانها هم در این ۳۳ سال با گونه یی سانسور پنهان در مورد ایران، و هر آنچه به ایران و ایرانی و آزادی آن و فرهنگ آن مربوط میشود، کنترل اینموضوع را کاملا بدست داشتند و بر طبق نقشه از پیش تعیین شد، گام به گام قدم برداشتند. بنابر این در هیچ کتاب و رسانه یی از این جنایت سخن به میان نیامد. آیا مردم اروپا و امریکا میداند دولتمردان آنان با ما چه کردند؟ با تمامی اروپائیان و امریکایی هایی که در طول این سالها صحبت کردم حتی یک تن از آنان از این ماجرا خبر نداشت..کنفرانس گودالوپ، جاییکه ژیسکاردسن،رئیس جمهور وقت فرانسه، هلموت اشمیت، صدر اعظم وقت آلمان، جیمی کارتر و جمز کالاهان در آن جمع شدند و تا دولت شاه را به هر نحوی هست سرنگون کنند و خمینی را به قدرت برسانند. تنها پس از این کنفرانس بود که غرب و رسانه های آن رسما به عدم حمایتشان از شاه اقدام کردند. در تمام این سالها این دولتها بشدت از این راز خود حفاظت کردند تا چهره دروغین مثلا ضد امپریالیستی رژیم اسلامی رسوا نشود .تنها اشاره رسمی که به این موضوع شد در مناظرات انتخاباتی ریگان با کارتر توسط ریگان و عذرخواهی رسمی او از مردم ایران صورت گرفت. بعلاوه، مصاحبه یی که ابراهیم یزدی، مرد شماره ۱ شورش ۵۷ و رابط دولت امریکا با انقلاب با پاسپورت و گرین کارت امریکایی اش با شبکه پی بی اس در ژانویه ۱۹۷۹ انجام داد، با بهانه اینکه هنری کیسینجر ازاو برای مصاحبه یی در مورد ایران، دعوت به امریکا کرده بود، که به نکاتی در مورد این کنفرانس و بخصوص اینکه بعد از مصاحبه با کسیجر از وی دعوت شد تا به وزارت امور خارجه برود و صحبت هایی را در پشت درهای بسته انجام دهد اشاره کرد. لازم به ذکر است که کنفرانس گوادلوپ تنها یکی از رسوایی های پشت درهای بسته و در واقع یکی از آخرین آنها مربوط به سرنگونی دولت پادشاه فقید بود
Tuesday, May 15, 2012
اینها همه قطعات یک پازل هستند
شا_آریامهر...کاش متوجه اصل مطلب میشدیم و آن اینکه این اشخاص که در اینجا و آنجا انواع و اقسام گروه های حامی تجزیه طلبی را تشکیل میدهند و در یک برهه خاص از زمان پان ترکها از یک طرف، خلیج فارس از یک طرف، اعراب غیر ایرانی خوزستان و برخی کرد های... تجزیه طلب ادعا ی تجزیه طلبی میکنند، بیدلیل نیست و اینها جز مهره هایی بیش نیستند و این نقشه ایران تقسیم بر ۵ برنارد لوییز انگلیسی است که بعد از سرنگونی رژیم پهلوی وایجاد کمربند سبز، قسمت بعدی نقشه اوست. این قسمت به همراهی از بین بردن کامل فرهنگ ایرانی انجام میشود که در سال ۵۷ کلیک خورد..استان بعدی که تشکیل کمیته تجزیه خواهد داد، با برنامه ریزی قبلی، بلوچستان و منابع گاز آن خواهد بود. موضوع را از بیرون نگاه کنیم نه بصورت بخش های از هم جدا. که اینها همه قطعات یک پازل هستند
نکند توپ را در زمین ما انداخته باشند..
شا_آریامهر ..توجه..توجه...
کمیته تجزیه ایران در ترکیه تشکیل شده. ایرانسل جزایر ایرانی را با پیام خوشامدی خاک امارات معرفی کرده..از شاهین نجفی حمایت کنیم ولی فراموش نکنیم که مساله آزادی بیان وحمایت از شاهین، به بزرگی مساله تجزیه ایران و از د...ست دادن خاک ما نیست. پس تمام تلاش و توجه خود را معطوف این قضیه نکنیم و مسائل و خطرات بزرگ را در درجه اول، مد نظر قرار دهیم..خلیج پارس و کمیته تجزیه نباید به مسائل دست دو این چند روز بدل شوند.مراقب هوچیگری های رژیم باشید نکند توپ را در زمین ما انداخته باشند..
کمیته تجزیه ایران در ترکیه تشکیل شده. ایرانسل جزایر ایرانی را با پیام خوشامدی خاک امارات معرفی کرده..از شاهین نجفی حمایت کنیم ولی فراموش نکنیم که مساله آزادی بیان وحمایت از شاهین، به بزرگی مساله تجزیه ایران و از د...ست دادن خاک ما نیست. پس تمام تلاش و توجه خود را معطوف این قضیه نکنیم و مسائل و خطرات بزرگ را در درجه اول، مد نظر قرار دهیم..خلیج پارس و کمیته تجزیه نباید به مسائل دست دو این چند روز بدل شوند.مراقب هوچیگری های رژیم باشید نکند توپ را در زمین ما انداخته باشند..
Monday, May 14, 2012
دفاع از حقوق حیوانات!
شا آریامهر..با خبری مواجه شدم بدین مضمون و از انسان بودن خودم شرم کردم. مضمون خبر چنین است:
در اقدامی بی سابقه، بانویی جوان و شجاع از شرکت لاش، تصمیم گرفت در مقابل چشمان متحیررهگذران، به زیر همان آزمایشاتی رود که بر روی حیوانات در لابلآ توارهای شرکتهای مواد آرایشی، صابون شامپو و غیره انجام میشود.عمل وی تحسین برانگیز است، آیا شما حاضرید تحت این آزمایشات قرار گیرید تا درک کنید حیوانات چه زجری متحمل میشوند؟ پارگی دهان، واکنشهای تولید شده در چشم، الکترودهای قرار داده شده بر سر، تراشیدن جمجمه و تمامی اعمالی که بیماران شرکت انگلیسی لاش را که آزمایش در برابر چشمان آنان انجام میشد، شوک کرد. لورال پاریس یکی از اصلیترین این شرکتهای آرایشیست..ما میتوانیم با نخریدن این محصولات آنان را از انجام این اعمال باز داریم..
سوال این است: در جاییکه که انسانی برای دفاع از حقوق حیوانات به چنین عملی دست میزند، ما ایرانیان برای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی تحت شکنجه، سنگسار زنان بیگناه، تجاوز به کودکان خردسال مان و دیو پلیداعتیاد ووو چه کردیم؟؟
در اقدامی بی سابقه، بانویی جوان و شجاع از شرکت لاش، تصمیم گرفت در مقابل چشمان متحیررهگذران، به زیر همان آزمایشاتی رود که بر روی حیوانات در لابلآ توارهای شرکتهای مواد آرایشی، صابون شامپو و غیره انجام میشود.عمل وی تحسین برانگیز است، آیا شما حاضرید تحت این آزمایشات قرار گیرید تا درک کنید حیوانات چه زجری متحمل میشوند؟ پارگی دهان، واکنشهای تولید شده در چشم، الکترودهای قرار داده شده بر سر، تراشیدن جمجمه و تمامی اعمالی که بیماران شرکت انگلیسی لاش را که آزمایش در برابر چشمان آنان انجام میشد، شوک کرد. لورال پاریس یکی از اصلیترین این شرکتهای آرایشیست..ما میتوانیم با نخریدن این محصولات آنان را از انجام این اعمال باز داریم..
سوال این است: در جاییکه که انسانی برای دفاع از حقوق حیوانات به چنین عملی دست میزند، ما ایرانیان برای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی تحت شکنجه، سنگسار زنان بیگناه، تجاوز به کودکان خردسال مان و دیو پلیداعتیاد ووو چه کردیم؟؟
به بخشی که اشاره میکند ما میتوانیم با نخریده این محصولات آنهارا از اینکار باز داریم توجه کنید..در مورد خریداران از شرکت نوکیا که به تنها چیزی که میاندیشند داشتن یک گوشی مدل بالاتر است، آیا در برابر جانیان که که مخالفان را مانیتور میکنند و به دستگاه های اطلاعتی رژیم تحویل میدهند، جز سر تعظیم فرود آوردن نیست؟
Sunday, May 13, 2012
دعوای تمام نشدنی
شا_آریامهر...
قانون اساسی پادشاهی پارلمانی و قانون اساسی جمهوری ۹۰ در صد یکسان و ده در صد متفاوت است که ان نیز در رفراندوم و توسط مردم انتخاب میشود..پس این دعوای تمام نشدنی بر سر چیست؟ چرا جمهوری خواهان کینه های گذشته را با هر پشتوانه ای از مصدقی گرفته تا مشیری و بنیصدر و غیره ذالک کنار هم قرار نمیگیرند تا رژیم کناسان سنگسار چیان را سرنگون کنند؟؟ دعوای شما برای شرایط پس از سرنگونی است؟؟ مگر شما خود جزو ملتی که پای صندوق های رای میرود نخواهید بود؟ مگر هر کدام از ما بیش از یک رای خواهد دشت؟؟ گیریم که حافظه تاریخی همه ملت پاک شده و جنایات و دستهای آغشته بخون را با اسم و فامیل بیاد ندارند..خانم رجوی را میخواهید؟ خوب به ایشان رای دهید! آقای بنیصدر را میخواهید؟ به ایشان رای دهید..شاهزاده رضا پهلوی را میخواهید؟ به ایشان رای دهید همه چیز دست شماست دعوا برای چیست؟ این لحاف ملا صد تکه شد بجنبید که وطن صد تکه نشود
باروری هدفمند اندیشه
شا_آریامهر....باروری هدفمند اندیشه
تصور اینکه ملت امروز ملت ۵۷ نیست و بسی آگاهانه تر نسبت به گزینه های پیش رو عمل میکند، تصوریست خوش بینانه ولی ناممکن نیست..لازمه تغییر شکل این تصور از خوشبینانه به آگاهانه، ایجاد شبکه های آگاهی رسانیست..آگاهی رسانی نه به شکلی که تا امروز انجام شده و نه به معنی رسانه های خبری.. بلکه به معنی جنبشی که در سرهای خاموش سبب سازیک انقلاب فکری و یافتن شیوه های درست تصمیمگیری شود و در سرهای متفکر، جهت ساز ان باشد. از سیاست و اشخاص و و و به اندازه کافی شنیده اند اما قادر به شناخت نیستند و چون پرنده ای سرگردان از شاخه ای به شاخه ای دیگر میپرند و این سیر تسلسل اندیشه همچنان ادامه خواهد دشت. ما باید این اندیشه را از خامی نجات دهیم و باروری آن را هدف اصلی خود قرار دهیم.
تصور اینکه ملت امروز ملت ۵۷ نیست و بسی آگاهانه تر نسبت به گزینه های پیش رو عمل میکند، تصوریست خوش بینانه ولی ناممکن نیست..لازمه تغییر شکل این تصور از خوشبینانه به آگاهانه، ایجاد شبکه های آگاهی رسانیست..آگاهی رسانی نه به شکلی که تا امروز انجام شده و نه به معنی رسانه های خبری.. بلکه به معنی جنبشی که در سرهای خاموش سبب سازیک انقلاب فکری و یافتن شیوه های درست تصمیمگیری شود و در سرهای متفکر، جهت ساز ان باشد. از سیاست و اشخاص و و و به اندازه کافی شنیده اند اما قادر به شناخت نیستند و چون پرنده ای سرگردان از شاخه ای به شاخه ای دیگر میپرند و این سیر تسلسل اندیشه همچنان ادامه خواهد دشت. ما باید این اندیشه را از خامی نجات دهیم و باروری آن را هدف اصلی خود قرار دهیم.
در نقد کمونیزم
شا-آریامهر..در نقد کمونیزم
آقای استالین میفرمایند ماده از سطحی کم و آغازین شروع به تحول میکند تا به کمال برسد، سوال اینجاست: این بخش آغازین و کوچک چقدر کوچک است..یک واحد اندازه گیری جرم؟ یک کیلو؟ یک اتم؟ یک ذره انرژی؟ و این ذره نخستین انر...ژی یا این اتم نخستین از کجا آمده است؟؟ و قبل از ان در کجا بوده است و در جایی که میرود تا به کمال برسد معیار این کمال چیست و ماده فوق به کجا میرسد و چه شکلی میگیرد تا کمال یافته باشد؟ و اگر کاملا به کمال رسید، منطقیست که دیگر نقشی در جهان ماده نداشته باشد چون به غایت خود رسیده است و کمال یافته پس باید از چرخه زندگی خارج شود..
در مور ضد و نقیض گویی کمونیسم، فرهنگی که خود بر پای اصولی از من در آوردی طرحریزی شده، طبعا نمیتواند در مواقع لزوم و خطر حمله، جوابگو باشد چون اصول ان از پایه متزلزل است..اصول این فرقه همچون رنگین کمانی میماند که فقط در آب و هوایی خاص ظاهر میشود و دائم طیف رنگی خود را بر حسب شرایط تغییر میدهد..انگار در سنوات اخیر که ستون اصلی کمونیسم، یعنی ماتریالیزم و عدم وجود خدا دیگر خریداری ندارد، تکیه و تمرکز خود را بر واژه های توده و خلق کارگر گذشته اند تا همانطور که اشاره کردید با تحریک احساسات کارگری و رنج دیده آنها، به هدف خود برسند..در اینجاست که باز هدف وسیله را توجیه میکند و چگونگی ان کوچکترین اهمیتی ندارد.. در باب تحلیل کمونیزم از ضرورت انتقال از جامعه سرمایه داری به سوسیالیسم، اگر با اینها به صحبت بنشینیم و مورد چین و روسیه مثال بیاوریم، میگویند نه منظور ما گذر از زمان خان های چین و اشراف روسیه به مرحله سوسیالیسم است و فاصله زمانی بین این دو که توسط ماوو و لنین ایجاد شد، نیست..در جواب آنها میگویم؛ آیا زمانیکه امریکا کشف شد و قشر مهاجران که از دسته های طبقاتی مختلفی بودند و به آمریکا مهاجرت کردند در تمام این سالها گرایشی به گذر از سرمایه داری و رسیدن به سوسیالیسم داشتند؟ آیا نفی برده داری در امریکای نو پا به سوسیالیسم منجر شد؟ آیا در زمان انقلاب فرانسه که اجتماعات کارگری دم از حقوق کارگر و امثالهم میزدند و مقارن با تحولات روسیه هم بود، به سوسیالیسم منجر شد یا جمهوری دموکراتیک؟ آیا ایفا کنندگان نقش در بازار سهام و بورس جهانی که گاها زنان خانه دار و همان کارگران با سهمی اندک آغاز کردند و به سرمایه ای هنگفت دست پیدا کردند، الزاما از سوسیالیسم گذشتند؟ گذر شوروی سابق از سوسیالیزم کعبه موعود و رسیدن به سرمایه داری را چگونه توجیه میکنند؟ ؟
آیا کسی میتواند برای مثال انار را بر خیار بپوشاند یا برعکس؟
در مورد ماکیاولیستی و بی هوویتی آنان، آیا مکتبی وجود دارد که برای کوبیدن مخالف به اصولی اشاره کند که برای پیشبرد همان مکتب زیر پا گذشته شود؟؟
و در قسمت نفی مالکیت، خانواده و دولت، از چنین مکتب تناقض گو و چنین جمع اضدادی چه انتظاری میتوان داشت زیرا: اگر مالکیت نفی شود، نیروییست که آن را نفی میکند و اگر دولتی در کار نیست این نیرو کدام است؟ و اگر در کار است غیر از اینکه نقض اصول اولیه است، چطور دولتی میتواند اموال انسان را از و بگیرد و باز اگر مالکیت در کار نیست، آن دولت با ان اموال چه میکند و تکلیفشان چه میشود؟ دولت اول که نباید میبود که هست، حال اگر هست نباید مالک چیزی باشد که هست! آیا بشر که به خودی خود، اموالی را برای خود میخواهد و در جایی مخفی میکند، یا همسر خود را برای خود میخواهد، در صورت عدم وجود حق مالکیت، بشر دیگر را برای دست درازی به حد اقل خویش، پاره نمیکند؟
در خاتمه باید بگویم بدون هر گونه بی احترامی، این مکتب یکی از مکاتبی است که با هر بار مطالعه، هنوز قادر است خواننده را با دهان باز به جا گذارد
آقای استالین میفرمایند ماده از سطحی کم و آغازین شروع به تحول میکند تا به کمال برسد، سوال اینجاست: این بخش آغازین و کوچک چقدر کوچک است..یک واحد اندازه گیری جرم؟ یک کیلو؟ یک اتم؟ یک ذره انرژی؟ و این ذره نخستین انر...ژی یا این اتم نخستین از کجا آمده است؟؟ و قبل از ان در کجا بوده است و در جایی که میرود تا به کمال برسد معیار این کمال چیست و ماده فوق به کجا میرسد و چه شکلی میگیرد تا کمال یافته باشد؟ و اگر کاملا به کمال رسید، منطقیست که دیگر نقشی در جهان ماده نداشته باشد چون به غایت خود رسیده است و کمال یافته پس باید از چرخه زندگی خارج شود..
در مور ضد و نقیض گویی کمونیسم، فرهنگی که خود بر پای اصولی از من در آوردی طرحریزی شده، طبعا نمیتواند در مواقع لزوم و خطر حمله، جوابگو باشد چون اصول ان از پایه متزلزل است..اصول این فرقه همچون رنگین کمانی میماند که فقط در آب و هوایی خاص ظاهر میشود و دائم طیف رنگی خود را بر حسب شرایط تغییر میدهد..انگار در سنوات اخیر که ستون اصلی کمونیسم، یعنی ماتریالیزم و عدم وجود خدا دیگر خریداری ندارد، تکیه و تمرکز خود را بر واژه های توده و خلق کارگر گذشته اند تا همانطور که اشاره کردید با تحریک احساسات کارگری و رنج دیده آنها، به هدف خود برسند..در اینجاست که باز هدف وسیله را توجیه میکند و چگونگی ان کوچکترین اهمیتی ندارد.. در باب تحلیل کمونیزم از ضرورت انتقال از جامعه سرمایه داری به سوسیالیسم، اگر با اینها به صحبت بنشینیم و مورد چین و روسیه مثال بیاوریم، میگویند نه منظور ما گذر از زمان خان های چین و اشراف روسیه به مرحله سوسیالیسم است و فاصله زمانی بین این دو که توسط ماوو و لنین ایجاد شد، نیست..در جواب آنها میگویم؛ آیا زمانیکه امریکا کشف شد و قشر مهاجران که از دسته های طبقاتی مختلفی بودند و به آمریکا مهاجرت کردند در تمام این سالها گرایشی به گذر از سرمایه داری و رسیدن به سوسیالیسم داشتند؟ آیا نفی برده داری در امریکای نو پا به سوسیالیسم منجر شد؟ آیا در زمان انقلاب فرانسه که اجتماعات کارگری دم از حقوق کارگر و امثالهم میزدند و مقارن با تحولات روسیه هم بود، به سوسیالیسم منجر شد یا جمهوری دموکراتیک؟ آیا ایفا کنندگان نقش در بازار سهام و بورس جهانی که گاها زنان خانه دار و همان کارگران با سهمی اندک آغاز کردند و به سرمایه ای هنگفت دست پیدا کردند، الزاما از سوسیالیسم گذشتند؟ گذر شوروی سابق از سوسیالیزم کعبه موعود و رسیدن به سرمایه داری را چگونه توجیه میکنند؟ ؟
آیا کسی میتواند برای مثال انار را بر خیار بپوشاند یا برعکس؟
در مورد ماکیاولیستی و بی هوویتی آنان، آیا مکتبی وجود دارد که برای کوبیدن مخالف به اصولی اشاره کند که برای پیشبرد همان مکتب زیر پا گذشته شود؟؟
و در قسمت نفی مالکیت، خانواده و دولت، از چنین مکتب تناقض گو و چنین جمع اضدادی چه انتظاری میتوان داشت زیرا: اگر مالکیت نفی شود، نیروییست که آن را نفی میکند و اگر دولتی در کار نیست این نیرو کدام است؟ و اگر در کار است غیر از اینکه نقض اصول اولیه است، چطور دولتی میتواند اموال انسان را از و بگیرد و باز اگر مالکیت در کار نیست، آن دولت با ان اموال چه میکند و تکلیفشان چه میشود؟ دولت اول که نباید میبود که هست، حال اگر هست نباید مالک چیزی باشد که هست! آیا بشر که به خودی خود، اموالی را برای خود میخواهد و در جایی مخفی میکند، یا همسر خود را برای خود میخواهد، در صورت عدم وجود حق مالکیت، بشر دیگر را برای دست درازی به حد اقل خویش، پاره نمیکند؟
در خاتمه باید بگویم بدون هر گونه بی احترامی، این مکتب یکی از مکاتبی است که با هر بار مطالعه، هنوز قادر است خواننده را با دهان باز به جا گذارد
Saturday, May 12, 2012
یک پادشاه را نمیتوان خرید
یک پادشاه را نمیتوان خرید چرا که او در حال حافظ منافع کشورش است مانند پدر و مادری که هرگز فرزندانشان را نمیفروشند. اما رئیس جمهوری که هر چهار سال یکبار عوض میشود و ریشهای نیز در فرهنگ و تاریخ ندارد در برابر رشوه تاثیر پذیراست زیرا رای آورد...نش را مدیون حامیان مالی اش خواهد بود که در مقابل از او انتظار نفوذ و قدرت سیاسی و مالی خواهند داشت. رشوه ناپذیر بودن پادشاه را شاهان پهلوی و (نه سلاطین قاجاری برخی خونخوار و برخی خمار که خون و عرق ایرانی نداشتند) به ما ثابت کردند. تاریخ معاصر ایران منهای پهلوی، خود گواه این است..آدمخواران اسلامی را به قاجار جمع بزنید و پهلوی را از آن کم کنید چه میماند؟؟؟ هزاران بار کمتر از آنچه باقی مانده. زیرا همان هم از ایران باقی مانده ساخت و نتیجه زحمات ۵۷ ساله پهلویست..
تحريف تاريخ خيانت است
تحريف تاريخ خيانت است. ما بايد راستی ها را بگوييم و بنويسيم، ولو اينکه تمامآ به ضرر خودمان باشد. چه که اگر خود هم ننويسيم، اين راستی ها آشکار خواهد شد. در اين مورد ترديد نبايد داشت . نسل های آينده ی ايران، هر آنچه که ما کرديم، ای بسا که حتا واژه واژه ی هر جمله ای که نوشته ايم و می نويسيم را، در فردا های ايران به زير ذره بين خواهند کشيد و در مورد کار ها و انديشه ها و آرا و عقايد ما و کيستی خودمان به داوری خواهند نشست بويژه در اين مورد که چه کسانی از ميان ما در اين روزگار تيره و تار تاريخ ايران، براستی دلشوره ی ميهن و سرنوشت مردم خود را داشته اند و تا کجا حاضر بودند که برای ماندگاری ايران و بهزيستی نسل های آينده ی اين مرز و بوم، از خود، شکيبايی و گذشت و از همه مهم تر،« مسئوليت پذيری» نشان دهند
Friday, May 11, 2012
مصاحبه شهریار ایران با شبکه العربیه
شا-آریامهر..
درود بر شهریار خردمند ایران که درهر مصاحبه و گفتگوی جدید، بیش از پیش درایت و روشن بینی خود را به نمایش میگذارد.اشاره به نکاتی مهم و باریک بینی و در عین حال شفافیت ایشان در مواضع انتخابی بر کسی پوشیده نیست. امید دارم بر تعداد چنین مصاحبه هایی افزوده شود و تک تک شبکه های شناخته شده، به انجام این مهم بپردازند. هر چند هنوز شبکه های اینچنین بر نادیده گر...فتن لقب ایشان وحتی پدر ایشان شاهنشاه آریامهر اصرار میورزند آنهم در حالیکه تنها مورد در دنیاست و تا به حال دیده نشده که شاهی از دنیا رفته را اینگونه بنامند، ولی خرد و نکته سنجی و شخصیت کاریزماتیک ایشان اثر خود را به جا میگذارد و مصاحبآتی از این دست روز به روز شمار بیشتری خواهند یافت.
تاکید ایشان به کار سیاسی کردن به عنوان یک شهروند، چیزی جز عشق ایشان را به آب و خاک اجدادی نشان نمیدهد. حال اگر مغرضین بخواهند گونه ای دیگر تعبیر کنند هم ابزار آن را ندارند چرا که کارنامه ایشان خود گواه گفته هایشان است. اشاره به مخالفت با فدرالیسم و داشتن قرار داد در مورد جزایرسه گانه در شرایطی اینگونه حساس، و عدم لزوم خشونت نیز علاوه بر لزوم قاطعیت بخرج دادن و تاکید بر معاهدات و قراردادهای سیاسی بجای شدت عمل، دلیل دیگری برخرد سیاسی ایشان میباشد. همینطور اشاره به دوستی با قوم یهود و پیشینه تاریخی و ملاطفت ایرانیان با این قوم و ضرورت پرداختن به اقلیت ها که با توجه به خطر تجزیه طلبان و تحریکات قومی و ایجاد بحران هویت در میان آنان، میتواند ضربه ای مهلک بر پیکر میهن وارد آورد.. درود بیکران بررهبر فرزانه و خردمند ایران
درود بر شهریار خردمند ایران که درهر مصاحبه و گفتگوی جدید، بیش از پیش درایت و روشن بینی خود را به نمایش میگذارد.اشاره به نکاتی مهم و باریک بینی و در عین حال شفافیت ایشان در مواضع انتخابی بر کسی پوشیده نیست. امید دارم بر تعداد چنین مصاحبه هایی افزوده شود و تک تک شبکه های شناخته شده، به انجام این مهم بپردازند. هر چند هنوز شبکه های اینچنین بر نادیده گر...فتن لقب ایشان وحتی پدر ایشان شاهنشاه آریامهر اصرار میورزند آنهم در حالیکه تنها مورد در دنیاست و تا به حال دیده نشده که شاهی از دنیا رفته را اینگونه بنامند، ولی خرد و نکته سنجی و شخصیت کاریزماتیک ایشان اثر خود را به جا میگذارد و مصاحبآتی از این دست روز به روز شمار بیشتری خواهند یافت.
تاکید ایشان به کار سیاسی کردن به عنوان یک شهروند، چیزی جز عشق ایشان را به آب و خاک اجدادی نشان نمیدهد. حال اگر مغرضین بخواهند گونه ای دیگر تعبیر کنند هم ابزار آن را ندارند چرا که کارنامه ایشان خود گواه گفته هایشان است. اشاره به مخالفت با فدرالیسم و داشتن قرار داد در مورد جزایرسه گانه در شرایطی اینگونه حساس، و عدم لزوم خشونت نیز علاوه بر لزوم قاطعیت بخرج دادن و تاکید بر معاهدات و قراردادهای سیاسی بجای شدت عمل، دلیل دیگری برخرد سیاسی ایشان میباشد. همینطور اشاره به دوستی با قوم یهود و پیشینه تاریخی و ملاطفت ایرانیان با این قوم و ضرورت پرداختن به اقلیت ها که با توجه به خطر تجزیه طلبان و تحریکات قومی و ایجاد بحران هویت در میان آنان، میتواند ضربه ای مهلک بر پیکر میهن وارد آورد.. درود بیکران بررهبر فرزانه و خردمند ایران
Thursday, May 10, 2012
....جناب آقای احمد علی مسعود انصاری و دروغ های بی انتها
شا_آریامهر
آقای احمد علی مسعود انصاری ژاژخای بزرگ که خود را پسر خاله شهبانو فرح دیبا معرفی میکند و با استناد به این نسبت ، در محافل اقدام به سخنفرسایی میکند، کیست و اگر پیشینه نسبت فامیلی خود را با شهبانو فرح از وی جدا کنیم بجز آبروریزی مالی و کلاهبرداری بزرگ ایشان از شاهزاده رضا پهلوی که به دادگاه فدرال کشیده شد و مجبور به ترک امریکا شدند چ...ه باقی میماند؟
چگونه است در سرزمینی که هر کس به نوعی با خانواده سلطنتی در ارتباط بود یا نسبتی داشت به گلوله بسته شد و ایشان با وجود نسبت با شهبانو فرح به ایران باز میگردند که هیچ، در برنامه های تلویزیونی نیز با ایشان مصاحبه میشود و نظریات و خاطرات ایشان مورد توجه قرار گرفته در مملکت سانسورچیان پخش میشود؟؟
احمد علی مسعود انصاری نوه خاله شهبانو فرح پهلوی است و تا چند زمانی پس از انقلاب اداره امور مالی شاهزاده رضا پهلوی را به عهده داشته است. وی در این سمت باعث خسارات مالی و حيثيتي زیادی به او و دیگر نزدیکان خانواده سلطنتی شد و پس از شکایت شاهزاده رضا پهلوی در دادگاه به خیانت در امانت محکوم شد و به ایران فرار کرد . انصاری در ایران ، کتابهای «من و خاندان پهلوی» و «من و رضا» را بر علیه خانواده پهلوی منتشر کرد و با تکیه بر دو راست و ساختن دویست دروغ، تصویر زشتی را از این خاندان نشان داد. ولی کیست که درایت و خرد خویش را با بلاهت آشکار معاوضه نماید و به این چاپلوسی موهن و قلم فرسایی چرکین ایشان پی نبرده باشد آنهم در شرایطی که شاهزاده رضا پهلوی، خطری راستین برای رژیم سنگسار چیان به شمار میرود و از بهره جویی از هرگونه فرصتی برای ضربه زدن به ایشان فروگذار نخواهند بود؟
در یک نوار دوساعته احمد علی مسعود انصاری که اینک در ایران زندگی می کند، در گفتگو با تلویزیون جمهوری هیولاوش از دانسته های خود از زندگی در دربار شاهنشاهی و همکاری با شاهزاده رضا پهلوی، پس از انقلاب سخن می گوید .
سخنان انصاری آلوده به غرضهای شخصی و کینه نسبت به خاندان پهلوی به دلیل شکايت شاهزاده رضا پهلوی از او است. در این مصاحبه ، انصاری به مذهبی بودن شاه اشاره می کند و ضمن تائید خواسته و تلاش او برای ساختن ایرانی شکوفا و قدرتمند عدم پیشرفت سیاسی در جوار پیشرفتهای اقتصادی و نظامی را یکی از عوامل مهم سقوط رژیم می داند. جناب انصاری، به غیر از شباهت اسمی شما به دکتر مسعود انصاری و نسبت فامیلی شما با شهبانو فرح پهلوی که آن را هم به چالش کشاندید، پیکری از شما باقی میماند تا گلو فرو رفته در لجن و آویزان ازباقیمانده جمهوری آدمخوران اسلامی. نمیدانم چرا باید دچار سمپتم بدگویی از پهلویان شوید و چطورعقل سلیم به شما نمیگوید و شواهد را نمیبینید که رژیم ملایان را چند صباحی بیشتر از عمر نمانده و کاش همان یک آبروی فامیلی را میتوانستید دو دستی نگاه دارید و چشم میگشودید و میدیدید که کسانیکه در پشت بام مدرسه علوی بودند نیز جام را سرکشیدند ولی شما تازه ۳۳ قدم به عقب برداشتید و به قعر فراموشگاه تاریخ افتادید که هیچ توجیه منطقی برای ارتکاب خبطی چنین کلان نتوان دست و پا کرد...
آقای احمد علی مسعود انصاری ژاژخای بزرگ که خود را پسر خاله شهبانو فرح دیبا معرفی میکند و با استناد به این نسبت ، در محافل اقدام به سخنفرسایی میکند، کیست و اگر پیشینه نسبت فامیلی خود را با شهبانو فرح از وی جدا کنیم بجز آبروریزی مالی و کلاهبرداری بزرگ ایشان از شاهزاده رضا پهلوی که به دادگاه فدرال کشیده شد و مجبور به ترک امریکا شدند چ...ه باقی میماند؟
چگونه است در سرزمینی که هر کس به نوعی با خانواده سلطنتی در ارتباط بود یا نسبتی داشت به گلوله بسته شد و ایشان با وجود نسبت با شهبانو فرح به ایران باز میگردند که هیچ، در برنامه های تلویزیونی نیز با ایشان مصاحبه میشود و نظریات و خاطرات ایشان مورد توجه قرار گرفته در مملکت سانسورچیان پخش میشود؟؟
احمد علی مسعود انصاری نوه خاله شهبانو فرح پهلوی است و تا چند زمانی پس از انقلاب اداره امور مالی شاهزاده رضا پهلوی را به عهده داشته است. وی در این سمت باعث خسارات مالی و حيثيتي زیادی به او و دیگر نزدیکان خانواده سلطنتی شد و پس از شکایت شاهزاده رضا پهلوی در دادگاه به خیانت در امانت محکوم شد و به ایران فرار کرد . انصاری در ایران ، کتابهای «من و خاندان پهلوی» و «من و رضا» را بر علیه خانواده پهلوی منتشر کرد و با تکیه بر دو راست و ساختن دویست دروغ، تصویر زشتی را از این خاندان نشان داد. ولی کیست که درایت و خرد خویش را با بلاهت آشکار معاوضه نماید و به این چاپلوسی موهن و قلم فرسایی چرکین ایشان پی نبرده باشد آنهم در شرایطی که شاهزاده رضا پهلوی، خطری راستین برای رژیم سنگسار چیان به شمار میرود و از بهره جویی از هرگونه فرصتی برای ضربه زدن به ایشان فروگذار نخواهند بود؟
در یک نوار دوساعته احمد علی مسعود انصاری که اینک در ایران زندگی می کند، در گفتگو با تلویزیون جمهوری هیولاوش از دانسته های خود از زندگی در دربار شاهنشاهی و همکاری با شاهزاده رضا پهلوی، پس از انقلاب سخن می گوید .
سخنان انصاری آلوده به غرضهای شخصی و کینه نسبت به خاندان پهلوی به دلیل شکايت شاهزاده رضا پهلوی از او است. در این مصاحبه ، انصاری به مذهبی بودن شاه اشاره می کند و ضمن تائید خواسته و تلاش او برای ساختن ایرانی شکوفا و قدرتمند عدم پیشرفت سیاسی در جوار پیشرفتهای اقتصادی و نظامی را یکی از عوامل مهم سقوط رژیم می داند. جناب انصاری، به غیر از شباهت اسمی شما به دکتر مسعود انصاری و نسبت فامیلی شما با شهبانو فرح پهلوی که آن را هم به چالش کشاندید، پیکری از شما باقی میماند تا گلو فرو رفته در لجن و آویزان ازباقیمانده جمهوری آدمخوران اسلامی. نمیدانم چرا باید دچار سمپتم بدگویی از پهلویان شوید و چطورعقل سلیم به شما نمیگوید و شواهد را نمیبینید که رژیم ملایان را چند صباحی بیشتر از عمر نمانده و کاش همان یک آبروی فامیلی را میتوانستید دو دستی نگاه دارید و چشم میگشودید و میدیدید که کسانیکه در پشت بام مدرسه علوی بودند نیز جام را سرکشیدند ولی شما تازه ۳۳ قدم به عقب برداشتید و به قعر فراموشگاه تاریخ افتادید که هیچ توجیه منطقی برای ارتکاب خبطی چنین کلان نتوان دست و پا کرد...
در باب کشندگان شاهین نجفی!!
شا_آریامهر...
میکشم، از روی زمین بر میدارم، خونش را میریزم، خونش مباح و حلال است و .....نمیدانم آن خدایی که ساختید که قهار است و جبار است و از آنطرف هزاران صفت را به او نسبت میدهید که اگر بخواهیم آن صفات را باور کنیم پس ایشان بی نیاز است و احتیاج به مالش و کرنش بنده بنده زاده را ندارد چه رسد به آن امامتان که به او توهین شد!! که اگر آن امام وامثال آن امام بخواهند سرگی...ن زیادی نخورند و به بی نیازی خدایشان اعتراف کنند نانشان اجر میشود و باید از گرسنگی بمیرند. پس شما نخاله زادگان بی اصل و نسب اگر نکشید و خون نریزید مترسک امامتان بر خاک میفتد و دیگر ارزشی ندارد.. .
این نازل بودن مقام انسان موهوم پرست مسخ شد ه جایگاهی دونتر و پست تر از تمام موجودات کره خاکی به آن داده که در حالیکه کرم ها وملخ ها و سوسمارهای کریه منظر نیز مشغول زندگی خویش و پیروی از قانون و غرایز طبیعت هستند، جاکشان ایمان وکیل مدافع شده، سنگ دیگری را به سینه میزنند وبه افتخار فسیل بو گندوی پیکر زهرالود در طول زمان رشته به رشته شده اش فتوای قتل صادر میکنند! ای مردم بی ایمان؛ بروید و نگذارید که یک مشت لاف زن تهی مغز مبتلا به سرطان شیعه و بلاهت عظما از حماقت شما نان کوفت کنند..بروید خجالت بکشید و پیج های از این قبیل را گزارش کنید به جای ستایش که از لاسیدن شما با خون و خونریزی دیگر حالمان به هم خورد!!!!!
میکشم، از روی زمین بر میدارم، خونش را میریزم، خونش مباح و حلال است و .....نمیدانم آن خدایی که ساختید که قهار است و جبار است و از آنطرف هزاران صفت را به او نسبت میدهید که اگر بخواهیم آن صفات را باور کنیم پس ایشان بی نیاز است و احتیاج به مالش و کرنش بنده بنده زاده را ندارد چه رسد به آن امامتان که به او توهین شد!! که اگر آن امام وامثال آن امام بخواهند سرگی...ن زیادی نخورند و به بی نیازی خدایشان اعتراف کنند نانشان اجر میشود و باید از گرسنگی بمیرند. پس شما نخاله زادگان بی اصل و نسب اگر نکشید و خون نریزید مترسک امامتان بر خاک میفتد و دیگر ارزشی ندارد.. .
این نازل بودن مقام انسان موهوم پرست مسخ شد ه جایگاهی دونتر و پست تر از تمام موجودات کره خاکی به آن داده که در حالیکه کرم ها وملخ ها و سوسمارهای کریه منظر نیز مشغول زندگی خویش و پیروی از قانون و غرایز طبیعت هستند، جاکشان ایمان وکیل مدافع شده، سنگ دیگری را به سینه میزنند وبه افتخار فسیل بو گندوی پیکر زهرالود در طول زمان رشته به رشته شده اش فتوای قتل صادر میکنند! ای مردم بی ایمان؛ بروید و نگذارید که یک مشت لاف زن تهی مغز مبتلا به سرطان شیعه و بلاهت عظما از حماقت شما نان کوفت کنند..بروید خجالت بکشید و پیج های از این قبیل را گزارش کنید به جای ستایش که از لاسیدن شما با خون و خونریزی دیگر حالمان به هم خورد!!!!!
واژه هایی نو باید ساخت...
شا-آریامهر........
رنج را شناختم، دریافتم درد چیست. میدانم زندگی بازیهای تلخی دارد. میدانم حادثه خبر نمیکند. میدانم مرگ هست دوری هست غم هست. میدانم کودکانی بیگناه بجای درس خواندن کار میکنند، کتک میخورند و سر بی شام بر بالین میگذراند. ولی نمیدانستم کودکانی هستند که با همه این درد و رنج، اجازه مییابند به مدرسه بروند و در راه مدرسه هر روز باید از چنین رودخانه یی عبور کنند و... در سرمای زمستان با لباسهای خیس بر سر کلاسی دوردستها آنطرفتر بنشینند و باز در راه برگشتن دوباره خیس شوند. و باز هم با همان اشتیاق صبح فردا دوباره به مدرسه روند..نمیدانستم چقدر ضعیفم . نمیدانستم قدرت حقیقی و عشق بیدریغ اینجاست...در قلبهای این کودکان مظلوم، در پاهای هر روز یخ زده آنان. در رنج پی پایان کودکان کشورم ایران..
رنج را شناختم، دریافتم درد چیست. میدانم زندگی بازیهای تلخی دارد. میدانم حادثه خبر نمیکند. میدانم مرگ هست دوری هست غم هست. میدانم کودکانی بیگناه بجای درس خواندن کار میکنند، کتک میخورند و سر بی شام بر بالین میگذراند. ولی نمیدانستم کودکانی هستند که با همه این درد و رنج، اجازه مییابند به مدرسه بروند و در راه مدرسه هر روز باید از چنین رودخانه یی عبور کنند و... در سرمای زمستان با لباسهای خیس بر سر کلاسی دوردستها آنطرفتر بنشینند و باز در راه برگشتن دوباره خیس شوند. و باز هم با همان اشتیاق صبح فردا دوباره به مدرسه روند..نمیدانستم چقدر ضعیفم . نمیدانستم قدرت حقیقی و عشق بیدریغ اینجاست...در قلبهای این کودکان مظلوم، در پاهای هر روز یخ زده آنان. در رنج پی پایان کودکان کشورم ایران..
Wednesday, May 9, 2012
سرنوشت خلق ایران، قصه شاهان شود
شا-آریامهر
ای که جان از شوق تو گشت بیقرار.......بر دو دیده منتظرم منت گذار
سرورم، ملک جم از دوری تو.......پر ز محنت گشت و بی صبر و قرار
باز آی بر فراز این شهر و دیار....باز آی بر جای جای این دشت و سرای
زنده کن فر و سرور ای شهریار...زنده کن جاوید ایران را ز بار
که ز فر تو ایران ایران شود ...دولت دیوان باز گلستان شود
غربت خوبان دگر پایان شود ...سرنوشت خلق ایران، قصه شاهان شود
ای که جان از شوق تو گشت بیقرار.......بر دو دیده منتظرم منت گذار
سرورم، ملک جم از دوری تو.......پر ز محنت گشت و بی صبر و قرار
باز آی بر فراز این شهر و دیار....باز آی بر جای جای این دشت و سرای
زنده کن فر و سرور ای شهریار...زنده کن جاوید ایران را ز بار
که ز فر تو ایران ایران شود ...دولت دیوان باز گلستان شود
غربت خوبان دگر پایان شود ...سرنوشت خلق ایران، قصه شاهان شود
دریاچه ارومیه را چگونه خشک کردند؟؟؟
شا-آریامهر...
(اشتباه نمیبینید!!!جاده یی که در بالا میبینید در وسط دریاچه کشیده شده!!!!!به چشمان خود شک نکنید!!)
از وزارت اطلاعات دستور اکید رسیده که هرگونه صحبت و اظهار نظر یا حتی اشاره غیر مستقیم در مورد دریاچه ارومیه ممنوع است و تخلف محسوب میشود. در اطلاعیه این وزارت خانه اشاره شده که علت این موضوع پرهیز از سیاسی شدن یک مساله جغرافیاییست . حال میخواهیم با... بررسی شواهد موجود و اظهار نظرهای منابع ذیصلاح از درون مرز ببینیم چقدر نگرانی این آقایان از سیاسی شدن مساله حقیقت دارد.
دریاچه اورمیه، دومین دریاچه شور جهان به وسعت حدود پنج هزار کیلومتر مربع در شمال غرب ایران و ما بین استان آذربایجان غربی و شرقی و درحوزه آبخیزی به مساحت پنجاه هزار کیلومتر مربع واقع شده است.
این دریاچه دارای ۱۰۲ جزيره است كه همه آنها از سوی سازمان يونسكو به عنوان اندوخته طبيعي جهان به ثبت رسيده است
این دریاچه که به وسیله تعدادی تالاب اقماری لب شور و شیرین احاطه شده، بزرگترین پارک ملی ایران بوده که در فهرست کنوانسیون رامسر نیز به ثبت رسیده است
مسئولان محیط زیست جمهوری اسلامی چند سالیست که در مورد امکان نابودی این دریاچه بسیار هشدار!! میدهند و البته که بدلیل همین هشدار دادنها درامد بسیار خوبی هم به جیب زده اند چرا که با سرمایه های کلانی که به هشدار های ایشان اختصاص یافته، میتوانستند شهری نو بر پا کنند ولی دریاچه بیگناه ارومیه روز به روز تشنه تر شد تا امروز که بجای دریاچه لکه یی سفید رنگ بر روی نقشه میبینیم و بس. سخنان رئیس اداره محیط زیست آذربایجان شرقی خود بیانگر حقیقت ماجراست. بیوک رئیسی چندی پیش در پاسخ به اعتراض کشاورزان بومی منطقه که از آلودگیهای کارخانه «س.ک.مراغه» گلایه داشتند گفت: «با انتقال پساب این کارخانه به حاشیه دریاچه اورمیه ، آثار سوء فعالیت این کارخانه بر محیط زیست به کمترین حد ممکن رسیده است!!!! » فرماندار مراغه، یکی از حامیان آلایندههای غربی دریاچه اورمیه است
کارخانه دیگری که سبب آلوده سازی آب دریاچه و در نتیجه کشتن آرتمیا معروف و ارزشمند و در نتیجه رسوب نمک هرچه بیشتر شد، کارخانه «کاوه سودا» است که پسابهای آن آلوده به آمونیاک و آرسنیک است وبا وجود اینکه سازمان محیط زیست به این کارخانه تذکر داد که حوضچههای خود را از محوطه دریاچه خارج کند ولی مالکان این کارخانه، این تذکر را جدی نگرفتهاند و از پشتگرمی کافی برای اهمیت ندادن نیز برخورداربودند!
در سال ۲۰۰۹، مساله خشک شدن دریاچه آرال، یکی از بزرگترین مسائل زیست محیطی مطرح شده در سازمان ملل بود و مقالات بسیاری در مورد آن تهیه شد ولی دریاچه آرال، میراث کهن ما، تنها ارزشی را که نداشت در درون خود ایران بود. حال پس از تنها ۳ سال، با خشک شدن دریاچه ارومیه ذخیره گاهی بزرگ از پیکر بیوسفر حذف خواهد شد که مسلماً تبعات جهانی را در پی خواهد داشت و همچنین مهمترین مرکز تفرجگاهی و گردشگری استان در معرض نابودی قرار خواهد گرفت
با توجه به بحرانی بودن شرایط دریاچه ارومیه، آقایان کارنشناس کارشکن، جلسه پشت جلسه میگذراند و نرم افزار تهیه میکنند و پول های خزانه مملکتی را صرف گفتگوهای درازمدت و بی نتیجه خود میکنند و دریاچه ارومیه در حال خفگیست و نفس های آخر خود را میکشد ...
به گفته کارشناسان سازمان ملل، اگر عامل خشکسالی در نابودی این دریاچه مطرح بود هم اکنون باید دو دریاچه ارمنستان و ترکیه هم خشک میشدند .چگونه است که فقط دریاچه ارومیه دچار خشکسالی شد و مناطق در این مهلکه گرفتار نشدند؟؟؟ در حالیکه وزیر نیرو جمهوری اسلامی و و حتی رییس سازمان محیط زیست بارها تقصیرها را بر گردن خشکسالی انداخته اند، بهروز حسنی مهمویی که تز دکترای خود را در یکی از دانشگاههای استرالیا به تغییر اقلیم اختصاص داده با استناد به تصاویر ماهوارهای و سنجش بارش در این حوضه معتقد است که با وجود بارندگیهای نسبتا خوب در سال آبی جاری بازهم از وسعت دریاچه نسبت به سال گذشته کاسته شده است. وی میافزاید: میزان بارندگی شمال غرب کشور در سال گذشته بیشتر از میانگین بلندمدت بود و در سال آبی جاری هم تا به حال روزهای خوبی را سپری کرده است .
از طرف دیگر شمارش معكوس افتتاح جاده ی كليبر ـ جانانلو آغاز شده و بهار امسال به جای رود خروشان، شاهد جريان سيل آسایی خودروها در اين دره خواهيم بود. دره و راهی كه ما را به مرز كشور در كنار ارس و درست كنار درياچه سد عظيم خداآفرين خواهد رساند. اين جاده بسیار نگران کننده است..
خبر می رسد كه زمين و خانه های روستاهايی اين مسير كه خالی از سكنه هم شده بودند، حالا در حكم طلای 24 عيار را دارند و معاملات رونق گرفته است. شنيده می شود برخی « دست » ها علاقه وافرای برای ويلاسازی در آن محل پيدا كرده اند. مصب كليبرچای در كناره ی ارس كه حالا درياچه ا ی برای خود شده است، به محلي استثنايی تبديل می شود و اين از ديد برخی پنهان نيست. بسیاری علاقه پيدا كرده اند و سعی ميكنند به هر نحوی شده زمينی برای خود در آن نقطه از خداآفرين دست و پا كنند و كار تا آن جا پيش رفته است كه رئيس کل دادگستري استان آذربايجان شرقی در جلسه حفاظت از اراضی ملی ومنابع طبيعی « بر برخورد قضايی با ساخت و سازهایی غيرمجاز در محدوده اراضی ملی منطقه خداآفرين تاكيد كرد». »
درهمان جلسه از نيرویی انتظامی خواسته شد« از مناطقی که در معرض تصرف و تعرض قرار دارند با هماهنگي های لازم با مقامات قضايی مراقبت هاي ويژه انجام دهند» و مقرر شد « ادارات مرتبط (اداره برق، اداره آب و فاضلاب و...) از دادن امتياز و ساير خدمات در مناطق غير مجاز خودداری كنند ».
اما ديری نمی گذرد كه شاهد ويلاهای انچنانی خواهیم بود.
شایدهنوز متوجه نشدید؟؟ با خشک شدن دریاچه ارومیه شهرهایی مانند تبریز تخلیه خواهند شد!!! مردم آواره احتیاج به زمین خواهند داشت..زمینهای ارسباران گران شده اند..و دولت بر روی آنها دست گذاشته وآنها را دراختیار دارد!!
نخست جاده ویرانگر را از وسط دریاچه!! کشیدند و آن را به دو بخش تقسیم کردند.. این جاده مانع گردش آب بین دو طرف شمالی و جنوبی شده و در نتیجه میزان شوری در بخش شمالی افزایش یافته. بخش جنوبی را می بینید که آب به رنگ آبی است ر بخش شمالی را می بینید که به رنگ سفید است !! رنگ سفید به این علت است که بستر دریاچه کاملا از یک لایه نمکی پوشیده شده است.اثر مخرب این جاده آخرین ضربه کاری و آمدی بر پیکر این دریاچه بود. آقایان کارناشناس کارشکن برای اینکه بودجه های تخصیص یافته به احیا دریاچه را به جیب بزنند و براحتی بگویند دریاچه خشک شد و ما سعی خود را کردیم!!، بجای صرف بودجه برای زدن پل هوایی، اقدام به ساختن جاده دروسط دریاچه کردند و رسما موجب خشکی آن شدند. این در حالیست که مدیر کل حفاظت زیست آذربایجان شرقی، بارها و بارها تنها راه نجات دریاچه ارومیه را بارورسازی ابرها اعلام کرده بود که امکانات آن در سالهای اخیر برای دولت کاملا فراهم بوده..
جزئیات طرح
پروژه میانگذر دریاچه ارومیه شامل سه بخش است:
پل اصلی : این پل با مسیرهای رفت و برگشت جداگانه هرکدام به عرض 9.5 متر با استفاده از مقاطع مرکب فلزی و بتنی ساخته می شود. مسیر راه آهن نیز به عرض 5 متر در وسط پلهای سواره رو طراحی و منظور شده است. طول این پل با احتساب کوله های متصل کننده آن به خاکریز معادل 2 کیلومتر است. شیب طولی پل به علت عبور راه آهن به 1.2 درصد محدود شده و ارتفاع آزاد در زیر دهانه وسط ، جهت عبور شناورها، در پرآب ترین وضعیت دریاچه حدود 10 متر خواهد بود.
پل آبگذر : به طول تقریبی 500 متر که به لحاظ مسایل محیط زیستی پیش بینی شده است.
خاکریز : که شامل اقداماتی جهت حفاظت و بهسازی خاکریز موجود است.
- راه تبریز- ارومیه
شروع عملیات اجرائی : بهمن 1382
- طول پل : 1276 متر
- عرض پل : 26.7 متر
جمع بندی اولیه عملیات تجهیز کارگاه به شرکت صدرا 14/07/1382
شروع عملیات اجرایی در خشکی 01/11/1382
شروع عملیات دریایی 01/11/1383
عملکرد مالی و اعتباری طرح
اعتبارات
برآورد اولیه : 1100 میلیارد ریال
اعتبار اولیه : ابتدا کار با تصویب اعتبار اولیه به مبلغ 500 میلیارد ریال شروع گردیده
تسهیلات بانکی
100 میلیارد ریال از بانک ملی وام دریافت گردیده است
دریافت 100 میلیارد ریال وام دیگر از منابع بانکی استان در حال پیگیری است
دریافت 50 میلیارد ریال از اعتبارات توازن منطقه ای در حال پیگیری است
پرداخت ها
150 میلیارد ریال اعتبار سال 1386
در مجموع برای 14 قرارداد اصلی و 2 قرارداد متمم از اعتبارات دولتی و تسهیلات دریافتی از بانک ملی 807 میلیارد ریال پرداخت گردیده است
این بودجه جدا از ۴۵۰ میلیارد ریال پرداختی برای هشدار دادنهای آقایان و تشکیل جلسات مداوم جهت برنامه ریزی برای حفاظت از دریاچه ارومیه است!!!
پیدا کنید پرتقال فروش را و ببینید چه کسانی از خشک کردن دریاچه ارومیه سود میبرند؟؟
(اشتباه نمیبینید!!!جاده یی که در بالا میبینید در وسط دریاچه کشیده شده!!!!!به چشمان خود شک نکنید!!)
از وزارت اطلاعات دستور اکید رسیده که هرگونه صحبت و اظهار نظر یا حتی اشاره غیر مستقیم در مورد دریاچه ارومیه ممنوع است و تخلف محسوب میشود. در اطلاعیه این وزارت خانه اشاره شده که علت این موضوع پرهیز از سیاسی شدن یک مساله جغرافیاییست . حال میخواهیم با... بررسی شواهد موجود و اظهار نظرهای منابع ذیصلاح از درون مرز ببینیم چقدر نگرانی این آقایان از سیاسی شدن مساله حقیقت دارد.
دریاچه اورمیه، دومین دریاچه شور جهان به وسعت حدود پنج هزار کیلومتر مربع در شمال غرب ایران و ما بین استان آذربایجان غربی و شرقی و درحوزه آبخیزی به مساحت پنجاه هزار کیلومتر مربع واقع شده است.
این دریاچه دارای ۱۰۲ جزيره است كه همه آنها از سوی سازمان يونسكو به عنوان اندوخته طبيعي جهان به ثبت رسيده است
این دریاچه که به وسیله تعدادی تالاب اقماری لب شور و شیرین احاطه شده، بزرگترین پارک ملی ایران بوده که در فهرست کنوانسیون رامسر نیز به ثبت رسیده است
مسئولان محیط زیست جمهوری اسلامی چند سالیست که در مورد امکان نابودی این دریاچه بسیار هشدار!! میدهند و البته که بدلیل همین هشدار دادنها درامد بسیار خوبی هم به جیب زده اند چرا که با سرمایه های کلانی که به هشدار های ایشان اختصاص یافته، میتوانستند شهری نو بر پا کنند ولی دریاچه بیگناه ارومیه روز به روز تشنه تر شد تا امروز که بجای دریاچه لکه یی سفید رنگ بر روی نقشه میبینیم و بس. سخنان رئیس اداره محیط زیست آذربایجان شرقی خود بیانگر حقیقت ماجراست. بیوک رئیسی چندی پیش در پاسخ به اعتراض کشاورزان بومی منطقه که از آلودگیهای کارخانه «س.ک.مراغه» گلایه داشتند گفت: «با انتقال پساب این کارخانه به حاشیه دریاچه اورمیه ، آثار سوء فعالیت این کارخانه بر محیط زیست به کمترین حد ممکن رسیده است!!!! » فرماندار مراغه، یکی از حامیان آلایندههای غربی دریاچه اورمیه است
کارخانه دیگری که سبب آلوده سازی آب دریاچه و در نتیجه کشتن آرتمیا معروف و ارزشمند و در نتیجه رسوب نمک هرچه بیشتر شد، کارخانه «کاوه سودا» است که پسابهای آن آلوده به آمونیاک و آرسنیک است وبا وجود اینکه سازمان محیط زیست به این کارخانه تذکر داد که حوضچههای خود را از محوطه دریاچه خارج کند ولی مالکان این کارخانه، این تذکر را جدی نگرفتهاند و از پشتگرمی کافی برای اهمیت ندادن نیز برخورداربودند!
در سال ۲۰۰۹، مساله خشک شدن دریاچه آرال، یکی از بزرگترین مسائل زیست محیطی مطرح شده در سازمان ملل بود و مقالات بسیاری در مورد آن تهیه شد ولی دریاچه آرال، میراث کهن ما، تنها ارزشی را که نداشت در درون خود ایران بود. حال پس از تنها ۳ سال، با خشک شدن دریاچه ارومیه ذخیره گاهی بزرگ از پیکر بیوسفر حذف خواهد شد که مسلماً تبعات جهانی را در پی خواهد داشت و همچنین مهمترین مرکز تفرجگاهی و گردشگری استان در معرض نابودی قرار خواهد گرفت
با توجه به بحرانی بودن شرایط دریاچه ارومیه، آقایان کارنشناس کارشکن، جلسه پشت جلسه میگذراند و نرم افزار تهیه میکنند و پول های خزانه مملکتی را صرف گفتگوهای درازمدت و بی نتیجه خود میکنند و دریاچه ارومیه در حال خفگیست و نفس های آخر خود را میکشد ...
به گفته کارشناسان سازمان ملل، اگر عامل خشکسالی در نابودی این دریاچه مطرح بود هم اکنون باید دو دریاچه ارمنستان و ترکیه هم خشک میشدند .چگونه است که فقط دریاچه ارومیه دچار خشکسالی شد و مناطق در این مهلکه گرفتار نشدند؟؟؟ در حالیکه وزیر نیرو جمهوری اسلامی و و حتی رییس سازمان محیط زیست بارها تقصیرها را بر گردن خشکسالی انداخته اند، بهروز حسنی مهمویی که تز دکترای خود را در یکی از دانشگاههای استرالیا به تغییر اقلیم اختصاص داده با استناد به تصاویر ماهوارهای و سنجش بارش در این حوضه معتقد است که با وجود بارندگیهای نسبتا خوب در سال آبی جاری بازهم از وسعت دریاچه نسبت به سال گذشته کاسته شده است. وی میافزاید: میزان بارندگی شمال غرب کشور در سال گذشته بیشتر از میانگین بلندمدت بود و در سال آبی جاری هم تا به حال روزهای خوبی را سپری کرده است .
از طرف دیگر شمارش معكوس افتتاح جاده ی كليبر ـ جانانلو آغاز شده و بهار امسال به جای رود خروشان، شاهد جريان سيل آسایی خودروها در اين دره خواهيم بود. دره و راهی كه ما را به مرز كشور در كنار ارس و درست كنار درياچه سد عظيم خداآفرين خواهد رساند. اين جاده بسیار نگران کننده است..
خبر می رسد كه زمين و خانه های روستاهايی اين مسير كه خالی از سكنه هم شده بودند، حالا در حكم طلای 24 عيار را دارند و معاملات رونق گرفته است. شنيده می شود برخی « دست » ها علاقه وافرای برای ويلاسازی در آن محل پيدا كرده اند. مصب كليبرچای در كناره ی ارس كه حالا درياچه ا ی برای خود شده است، به محلي استثنايی تبديل می شود و اين از ديد برخی پنهان نيست. بسیاری علاقه پيدا كرده اند و سعی ميكنند به هر نحوی شده زمينی برای خود در آن نقطه از خداآفرين دست و پا كنند و كار تا آن جا پيش رفته است كه رئيس کل دادگستري استان آذربايجان شرقی در جلسه حفاظت از اراضی ملی ومنابع طبيعی « بر برخورد قضايی با ساخت و سازهایی غيرمجاز در محدوده اراضی ملی منطقه خداآفرين تاكيد كرد». »
درهمان جلسه از نيرویی انتظامی خواسته شد« از مناطقی که در معرض تصرف و تعرض قرار دارند با هماهنگي های لازم با مقامات قضايی مراقبت هاي ويژه انجام دهند» و مقرر شد « ادارات مرتبط (اداره برق، اداره آب و فاضلاب و...) از دادن امتياز و ساير خدمات در مناطق غير مجاز خودداری كنند ».
اما ديری نمی گذرد كه شاهد ويلاهای انچنانی خواهیم بود.
شایدهنوز متوجه نشدید؟؟ با خشک شدن دریاچه ارومیه شهرهایی مانند تبریز تخلیه خواهند شد!!! مردم آواره احتیاج به زمین خواهند داشت..زمینهای ارسباران گران شده اند..و دولت بر روی آنها دست گذاشته وآنها را دراختیار دارد!!
نخست جاده ویرانگر را از وسط دریاچه!! کشیدند و آن را به دو بخش تقسیم کردند.. این جاده مانع گردش آب بین دو طرف شمالی و جنوبی شده و در نتیجه میزان شوری در بخش شمالی افزایش یافته. بخش جنوبی را می بینید که آب به رنگ آبی است ر بخش شمالی را می بینید که به رنگ سفید است !! رنگ سفید به این علت است که بستر دریاچه کاملا از یک لایه نمکی پوشیده شده است.اثر مخرب این جاده آخرین ضربه کاری و آمدی بر پیکر این دریاچه بود. آقایان کارناشناس کارشکن برای اینکه بودجه های تخصیص یافته به احیا دریاچه را به جیب بزنند و براحتی بگویند دریاچه خشک شد و ما سعی خود را کردیم!!، بجای صرف بودجه برای زدن پل هوایی، اقدام به ساختن جاده دروسط دریاچه کردند و رسما موجب خشکی آن شدند. این در حالیست که مدیر کل حفاظت زیست آذربایجان شرقی، بارها و بارها تنها راه نجات دریاچه ارومیه را بارورسازی ابرها اعلام کرده بود که امکانات آن در سالهای اخیر برای دولت کاملا فراهم بوده..
جزئیات طرح
پروژه میانگذر دریاچه ارومیه شامل سه بخش است:
پل اصلی : این پل با مسیرهای رفت و برگشت جداگانه هرکدام به عرض 9.5 متر با استفاده از مقاطع مرکب فلزی و بتنی ساخته می شود. مسیر راه آهن نیز به عرض 5 متر در وسط پلهای سواره رو طراحی و منظور شده است. طول این پل با احتساب کوله های متصل کننده آن به خاکریز معادل 2 کیلومتر است. شیب طولی پل به علت عبور راه آهن به 1.2 درصد محدود شده و ارتفاع آزاد در زیر دهانه وسط ، جهت عبور شناورها، در پرآب ترین وضعیت دریاچه حدود 10 متر خواهد بود.
پل آبگذر : به طول تقریبی 500 متر که به لحاظ مسایل محیط زیستی پیش بینی شده است.
خاکریز : که شامل اقداماتی جهت حفاظت و بهسازی خاکریز موجود است.
- راه تبریز- ارومیه
شروع عملیات اجرائی : بهمن 1382
- طول پل : 1276 متر
- عرض پل : 26.7 متر
جمع بندی اولیه عملیات تجهیز کارگاه به شرکت صدرا 14/07/1382
شروع عملیات اجرایی در خشکی 01/11/1382
شروع عملیات دریایی 01/11/1383
عملکرد مالی و اعتباری طرح
اعتبارات
برآورد اولیه : 1100 میلیارد ریال
اعتبار اولیه : ابتدا کار با تصویب اعتبار اولیه به مبلغ 500 میلیارد ریال شروع گردیده
تسهیلات بانکی
100 میلیارد ریال از بانک ملی وام دریافت گردیده است
دریافت 100 میلیارد ریال وام دیگر از منابع بانکی استان در حال پیگیری است
دریافت 50 میلیارد ریال از اعتبارات توازن منطقه ای در حال پیگیری است
پرداخت ها
150 میلیارد ریال اعتبار سال 1386
در مجموع برای 14 قرارداد اصلی و 2 قرارداد متمم از اعتبارات دولتی و تسهیلات دریافتی از بانک ملی 807 میلیارد ریال پرداخت گردیده است
این بودجه جدا از ۴۵۰ میلیارد ریال پرداختی برای هشدار دادنهای آقایان و تشکیل جلسات مداوم جهت برنامه ریزی برای حفاظت از دریاچه ارومیه است!!!
پیدا کنید پرتقال فروش را و ببینید چه کسانی از خشک کردن دریاچه ارومیه سود میبرند؟؟
...زرشک!
شا-آریامهر
آقای بنی صدرکه باید در دوران آخر عمری خود به استراحت پرداخته و به بازنشستگی خود بپردازد، چنین تصمیمی ندارد و با پشتکار هر چه تمامتر به نوشتن و تئوری سرایی های خود ادامه میدهد اگر موضوع مورد نظر ما فقط این بود، اشگالی هم نداشت و چه بسا اندیشمندانی که به تلاش و دانش اندوزی خود تا آخرین دقایق نیز ادامه میدهند ولی آنچه ما را میازاراد دقایق ایشان نیست بلکه حقایق ایشان است...هر کدام... از دست اندر کاران ریز و درشت بلوای اربابان سنگسار در سال ۵۷ که علنا اظهار ندامت کردند و با آغوش میهن بازگشتند قدم بر چشم ما دارند ولی گله از کسانی است که نه تنها از مهره های اصلی و بنا بر این از سوخته ترین مهرهای موجود هستند، بلکه سکان کشتی شکسته عن قلاب زورکی را رها که نمیکنند هیچ، سریش هم به سکان مالیدند و دیگر نمیتوان آنها را جدا کرد..اینها هنوز حرف از انقلاب اسلامی و حکومت دین و ایدولوژی و دیگر خزعبلات میزند گویی که گوش هایشان هم همچون مغز هایشان به کلی تحلیل رفته و نه میبینند و نه میشنوند!!!...
در مورد سابقه ایشان و زندگی ایشان با خمینی در نوفل لوشاتو و رقابت ایشان در عشق ورزی به پدر نامی اش خمینی با صادق قطب زاده و بورس تحصیلی ایشان که از بنیاد فرح پهلوی گرفتند و به فرانسه رفتند و با آداب مستراح شویی برگشتند قبلا نوشتم و در اینجا قصد بازگو کردن این مطالب را ندارم ولی ایشان هنوزم که هنوز است در غم عزل خویش، از انقلاب اسلامی در هجرت سخن میگوید و تصور میکند اگر یکبار به یمن پایه گذاری حزب من در آوردی جمهوری اسلامی که عامل بدبختی مملکت بود، و به ریاست جمهوری رسید، سینه های ایرانیان برایش چاک چاک است که اگر تقی به توقی خورد با ساز و دهل و تشریفات وارد شوند و بر کرسی ریاست جمهوری بنشینند..من از ایشان سوال میکنم: آقای بنیصدر؛ آیا تصور میکنید ایران امروز جایی برای کسانی دارد که از کرده خود پشیمان نیستند و فرش طلایی برای ملعون هندیزاده پهن کردند؟؟ آیا اگر با آفتابه ای جدید بیایید تا وقتی از ملت عذر خواهی نکردید، گناهاتان طهارت میشوند؟؟ یا بر این باورید که دوباره شهر شلوغ شده و قورباغه ها هفتیر کش میشوند و شما با تور ماهیگیری در میان آبهای گل آلود به صید میروید؟؟ با پوزش از خواندگان گرامی گاهی واژه ای مناسبتر از واژگان عامی رایج در بین مردم کوچه و بازار را نمی یابم و در اینجا نیز باید به یک کلمه اکتفا کنم و ان هم این است: "زرشک
آقای بنی صدرکه باید در دوران آخر عمری خود به استراحت پرداخته و به بازنشستگی خود بپردازد، چنین تصمیمی ندارد و با پشتکار هر چه تمامتر به نوشتن و تئوری سرایی های خود ادامه میدهد اگر موضوع مورد نظر ما فقط این بود، اشگالی هم نداشت و چه بسا اندیشمندانی که به تلاش و دانش اندوزی خود تا آخرین دقایق نیز ادامه میدهند ولی آنچه ما را میازاراد دقایق ایشان نیست بلکه حقایق ایشان است...هر کدام... از دست اندر کاران ریز و درشت بلوای اربابان سنگسار در سال ۵۷ که علنا اظهار ندامت کردند و با آغوش میهن بازگشتند قدم بر چشم ما دارند ولی گله از کسانی است که نه تنها از مهره های اصلی و بنا بر این از سوخته ترین مهرهای موجود هستند، بلکه سکان کشتی شکسته عن قلاب زورکی را رها که نمیکنند هیچ، سریش هم به سکان مالیدند و دیگر نمیتوان آنها را جدا کرد..اینها هنوز حرف از انقلاب اسلامی و حکومت دین و ایدولوژی و دیگر خزعبلات میزند گویی که گوش هایشان هم همچون مغز هایشان به کلی تحلیل رفته و نه میبینند و نه میشنوند!!!...
در مورد سابقه ایشان و زندگی ایشان با خمینی در نوفل لوشاتو و رقابت ایشان در عشق ورزی به پدر نامی اش خمینی با صادق قطب زاده و بورس تحصیلی ایشان که از بنیاد فرح پهلوی گرفتند و به فرانسه رفتند و با آداب مستراح شویی برگشتند قبلا نوشتم و در اینجا قصد بازگو کردن این مطالب را ندارم ولی ایشان هنوزم که هنوز است در غم عزل خویش، از انقلاب اسلامی در هجرت سخن میگوید و تصور میکند اگر یکبار به یمن پایه گذاری حزب من در آوردی جمهوری اسلامی که عامل بدبختی مملکت بود، و به ریاست جمهوری رسید، سینه های ایرانیان برایش چاک چاک است که اگر تقی به توقی خورد با ساز و دهل و تشریفات وارد شوند و بر کرسی ریاست جمهوری بنشینند..من از ایشان سوال میکنم: آقای بنیصدر؛ آیا تصور میکنید ایران امروز جایی برای کسانی دارد که از کرده خود پشیمان نیستند و فرش طلایی برای ملعون هندیزاده پهن کردند؟؟ آیا اگر با آفتابه ای جدید بیایید تا وقتی از ملت عذر خواهی نکردید، گناهاتان طهارت میشوند؟؟ یا بر این باورید که دوباره شهر شلوغ شده و قورباغه ها هفتیر کش میشوند و شما با تور ماهیگیری در میان آبهای گل آلود به صید میروید؟؟ با پوزش از خواندگان گرامی گاهی واژه ای مناسبتر از واژگان عامی رایج در بین مردم کوچه و بازار را نمی یابم و در اینجا نیز باید به یک کلمه اکتفا کنم و ان هم این است: "زرشک
Subscribe to:
Posts (Atom)