Monday, October 29, 2012

شیخ فضل الله نوری و رسمیت آیین شیعه دراصل دوم قانون اساسی مشروطه







انقلاب  مشروطه فصلی مهم از رویدادهای تاریخی ایران معاصر است که بیشک نمیتوان به آسانی و بدون تعمق کافی از آن گذر کرد. در این انقلاب که بر ضد شرایط موجود وقت در دستگاه حکومت قاجار صورت گرفته بود، افراد بسیار و دسته های گوناگونی نقش مثبت و منفی داشتند که یکی از این دسته جات، بی تردید روحانیون و مذهبیون وقت هستند. گروهی از این روحانیون چون شیخ بهبهانی و طباطبایی از پیشرویان قافله بودند و گروهی دیگر چون شیخ فضل الله نوری از سرسخت ترین مخالفا ن به شمار میرفتند.

احمد کسروی در کتاب خود بنام شیعه گری، درباره علمای شیعه و انقلاب مشروطه مینویسد: مشروطیت، تشیع را با نوع جدیدی از سیاست آشنا کرد. تا پیش از آن علمای شیعه در سیاست، نوچه گان  دربار سلطان بودند و ولیمه‌خوارِ‌ امیران؛ و دوری و نزدیکی‌شان به سلطان، تابع حد لطف و عنایت سلطان بود.
وی به عنوان یکی از شاهدان جنبش مشروطیت، درباره علما این قضاوت کلی را می‌کند: " دعوی ملایان بسیار بزرگ و زیان آن نیز بسیار می‌باشد. یک نمونه از رفتار ملایان، داستان مشروطه است. با آن که پیشوای این جنبش دو سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبائی می‌بودند و سه تن از علمای بزرگ نجف که ملا محمد کاظم آخوند خراسانی و حاجی میرزا حسین خلیلی تهرانی و حاجی شیخ عبدالله مازندرانی باشند، مردانه پشتیبانی‌ها می‌نمودند، در میانه با ملایان نبرد سختی پدید آمد. زیرا  در آغاز کار اینان معنی مشروطه را نمی‌دانستند و چنین می‌پنداشتند رشته‌ کارها را از دست دربار گرفته به دست مردم  خواهند سپرد، ولی بیش از هفت یا هشت ماه نگذشت که راستی را دریافته دانستند که مشروطه نه به سود آنان، بلکه به زیان ایشان می‌باشد و این بود به دشمنی پرداختند؛ دولت را "جائر" خوانده، مالیات دادن و به سربازی رفتن را حرام دانستند "
دشمنی آخوند های مشروعه‌چی‌ مانند شیخ فضل الله با جنبش مشروطه به نتیجه نرسید، به این دلیل که پایگاهشان در آذربایجان ضعیف بود. آذربایجان جایی بود که بیشترین آگاهی و همچنین شور و شجاعت در پشتیبانی از انقلاب مشروطیت در آنجا انباشته بود. اگر مشروعه‌چی‌ها در آنجا قدرت می‌داشتند، کار انقلاب تمام بود، حکومت قاجار به جا می‌ماند با این تفاوت که در دربار آن علما همان ارجی را می‌یافتند که در دوران شاه سلطان حسین داشتند
۲۲۱-۲۱۹ص
کسروی در اواخر کتاب "شیعه ‌گری"، در آنجایی که به داوری عمومی دربارۀ ملایان می‌پردازد، در اشاره به آذربایجان از فرصت‌طلب‌ها نام می‌برد (صص ۲۲۵-۲۲۳). او اکثریت روحانیون را در این دسته قرار می‌دهد و تبهکاری آنان را در حد سست کردن سامان اجتماعی مدرن و ممانعت در پیشرفت اجتماعی و فرهنگی ارزیابی می‌کند.

اما امروز میبینیم که حاکمان جمهوری اسلامی  از چهره سیاه و رسوای شیخ فضل الله قهرمانی ملی ساخته اند.  شیوه برخورد وی با مخالفین که استفاده ابزاری از اتهام فساد، توهین و تکفیر بود تا صدای هر مخالفی را با تهمت  کفرخاموش کند، با شیوه برخورد ملایان و صاحب منصبان رژیم اسلامی یکسان است و بی دلیل نیست که وی را بزرگ میدارند. چون بنیان گذار مکتبی است که پس از گذشت سالها از مرگ وی، بصورت یک آیین حکومتی در آمده و شاگردانش ذره ای از مرام وی غفلت نمیکنند.  چهره ای  بدون تعارف خشن از دین اسلام و تأکید بر استبدادی بودن قوانین دینی، مخالفت با آزادی و تجدد و استفاده از دین به عنوان سپری در برابر انتقاد مخالفان و دکانی برای منفعت شخصی، همه و همه ویژگی هایی بود که این شیخ متحجر از آنها سود می برد و امروز هم حاکمان جمهوری اسلامی راه وی را ادامه میدهند.  گویی خمینی در روزهای مخالفت با انقلاب سپید و اصل اول و پنجم آن، مبنی بر اصلاحات ارضی و حق رای زنان و استفاده از واژه کتاب آسمانی بجای  قران بهنگام ایراد قسم، در جلد استاد بزرگ خود فرو رفته بود و روح وی در او حلول کرده بود و هرگز نیز وی را ترک نکرد.


شيخ فضل الله كجوری معروف به نوری فرزند ملا عباس در 2 ذيحجه 1259 ه.ق در تهران متولد شد. در جواني جهت تحصيلات دينی به نجف رفت و به شاگردی  شيخ راضی و در حوزه علميه ميرزای شيرازی، مشغول شد. سپس به سامرا رفت و در سال 1300 ه.ق به تهران بازگشت. وي پس از فوت ميرزا حسن شيرازی در سال 1312 ه.ق اولين مجتهد تهران شد. ( لازم به ذکر است که شیخ فضل الله نوری، پدر نورالدین کیا – نوری رهبر حزب توده بود.)

نام او در تاریخ معاصر ایران به عنوان بزرگترین دشمن مشروطه خواهان و آزادیخواهان ایران به ثبت رسیده است. یکی از شخصیت های تاریخ معاصر که رژیم اسلامی در طول سه دهه اخیر سعی در تطهیر چهره آن داشته است و نامش به عنوان شهید بر خیابان ها و بزرگراه های تهران و برخی از شهرهای ایران گذارده شده و در کتاب های تاریخ مدارس ایران از او به مانند یک اسطوره  و روحانی  یاد شده که تنها دغدغه اش مقاومت در برابر انحرافات انقلاب مشروطه است. اما حقیقت چیست؟ آیا شیخ فضل الله به راستی شهید مظلومی بود که در راه دفاع از وطن جان فدا کرد؟

  در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان نوشته ناظم الاسلام كرماني درباره شاهکارهای غیر اخلاقی فضل الله نوری  میخوانیم:

۱-شيخ فضل الله نوری كه از روشنفكران غيرمذهبي مي ترسيد، امام جمعه سلطنت طلب تهران را به خود جلب كرده بود. انجمن محمد (ص) را تشكيل داده بود و از مسلمين صديق ميخواست تا در برابر مشروطه طلبان "كافر" براي دفاع از شريعت در ميدان توپخانه جمع شوند. مجتمعين در ميدان توپخانه به هر عابری كه كلاه اروپايي بر سر داشت بعنوان "مشروطه خواه بي دين" يورش مي بردند و بتدريج براي حمله به مجلس آماده مي شدند.

۲-عين الدوله با شيخ فضل الله متحد شد و امور شرعي، عرفي و حتي دعاوي مملكتي را به او سپرد. كار شيخ فضل الله بالا گرفت.  تا جاییکه برخي از حكام ولايات با مشورت او انتخاب مي شدند. مانند شوكت الملك، حاكم قائنات كه شيخ فضل الله از او سي هزار تومان تعارف گرفت و از عين الدوله خواست حكومت قائنات و ارثيه برادرش را به شوكت الملك بدهند. شوكت الملك بابت اين حكم سي هزار تومان به شيخ فضل الله و سي هزار تومان به عين الدوله داد.( توجه میکنید که مبلغ سی هزار تومان در آن زمان چه مبلغ هنگفتی بوده است)

۳-زن موقرالسلطنه دختر مظفرالدين شاه را در بزور و بدون رضایت زن و شوهر هر دو، طلاق دادند. براي آنكه بدنامي را اصلاح كنند، چهل هزار تومان به موقرالسلطنه دادند و آن زن را كه هیچیک ازعلماي تهران طلاقش را صحيح نمي دانستند، به عقد امام جمعه تهران درآوردند. چون احدي حاضر به اجراء عقد نبود، خود شيخ فضل الله اين كار را انجام داد.

۴-مدرسه و قبرستان قديمي در مركز شهر نزديك امامزاده ولي بود كه زمين آن وقف بود. مردم اطراف قبرستان را تصرف كرده و خانه ساخته بودند و هريك قباله اي به امضاء علماء مبني بر خريد زمين خود در اختيار داشتند. برخي از دلالها رييس بانك استقراضي را قانع كردند تا زمين قبرستان را بخرد و عمارت بانك را بسازد و چون اين عمارت وسط شهر است سود سرشاري خواهد برد. خريد اين زمين نيز به موافقت يكي از علماء انجام پذير بود. نخست از سيد محمد طباطبايي اجازه فروش را با دو هزار تومان خواستند. اما او نپذيرفت زيرا فروش زمين وقف و مدرسه اي كه بر مسجد مشتمل بود را جايز ندانست. هيچيك از علماء حاضر نشدند این معامله را انجام دهند و ننگ آن را بر خود بخرند. رييس بانك استقراضي نزد شيخ فضل الله رفت... او زمين را به هفتصد و پنجاه تومان فروخت. رييس بانك استقراضي نيز مدرسه را خراب كرد و طرح عمارت بانك را ريخت و تمام مردم اطراف قبرستان آواره شدند.


۵-با آغاز نهضت مشروطه به جبهه مخالفان پيوست و دست در دست عين الدوله حاكم مستبد تهران كه بعدها به مقام صدراعظمي برگزيده شد، مشروطه خواهان را تكفير و مشروطه را خلاف قوانين اسلام دانست.
با تحريك وي، محمدعلي شاه دستور به توپ بستن مجلس شوراي ملي را صادر كرد. پس از آن نيز شيخ فضل الله از مخالفان جدي ايجاد دوباره مجلس بود. سرانجام پس از پيروزي انقلاب مشروطه و فتح تهران در 12 رجب 1327 ه.ق دستگير و در دادگاه مشروطه خواهان محاكمه و محكوم و در 13 رجب در ميدان توپخانه اعدام شد.





 و اما علل و نحوه مخالفت شیخ با انقلاب مشروطه

اجرای احکام شرع به جای قانون اساسی و داشتن یک حکومت مشروعه و نه مشروطه، پایه و اساس مخالفت وی را تشکیل میداد و از نظر وی مملکتی که قران در آن حکمفرما است و احکام اسلامی دارد نیازی به قانون و قانون گذار ندارد. هر چه لازم است در احکام آمده و هر چه نیامده پس لازم نیست و قانونیت پیدا نمیکند. بنابرین تمام این قانون ادای اروپایی ها را در آوردن و به خطر انداختن میراث پیامبر است . حتی  روحانیون هم عصر وی نیز به اینکه وی این مخالفت هارا جهت حفظ اسلام میکرد اعتقادی نداشتند و لجبازیهای  وی را در جهت مبارزه سنت با تجدد میدانستند.

شیخ فضل الله نوری از انقلاب مشروطه به عنوان منشأ فساد یاد می کند. تأسیس مدرسه و آشنایی با علوم جدید را عامل انحراف مردم می داند (همان طور که امروز هم خامنه ای علوم انسانی را تهدیدی برای جامعه می پندارد!) و  در این باره میگوید:

" ما نیازی به مشروطه و آزادی نداریم. آنچه جامعه ما نیازمند آن است چوب و فلک و میرغضب است! وی آشکارا از عقاید قرون وسطایی خود سخن می گوید و به دفاع از استبداد و ظلم می پردازد: «مشروطه منشأ فساد است و مشروع نيست. مدارس خلاف شرع و مصادف اضمحلال اسلام است. آیا درس هاي زبان خارجه، شيمي، فيزيك، عقايد شاگردان را سخيف و ضعيف نمي كند؟... ما شاه لازم داريم، عين الدوله لازم داريم، چوب و فلك ميرغضب لازم داريم!... هزار و سيصد و بيست و سه سال است كه خداوند عالم به ما قانون توسط محمد مصطفي مرحمت فرموده. ما قانون مستشارالدوله و تقي زاده و باقر بقال را لازم نداريم.... مدارس را افتتاح کردید. آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید. حال شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟"
شیخ فضل‌الله نوری آزادی را کفر می‌دانست. متمم قانون اساسی آزادی قلم و زبان، آزادی مطبوعات و سازمان‌های سیاسی و اجتماعی را پذیرفته بود. هرچند به ناگزیر، و با تبصره‌ها و اما و اگرها. بر پایه اصل بیستم متمم قانون اساسی عامه مطبوعات غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین، آزاد و ممیزی ( سانسور) در آنها ممنوع است.
وی درباره  اصل آزادی قلم و مطبوعات مینویسد:
"ماده دیگری که در این ضلالت نامه )قانون اساسی!) است، آزادی قلم و مطبوعات است... اگر مقصودشان اجرای قانون الهی بود و فایده مشروطیت، حفظ احکام اسلامیه بود، چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حریت قرار دهند که هر یک از این دو اصل خراب نماینده اضمحلال قانون الهی است؟ زیرا قوام اسلام به عبودیت است نه آزادی... آزادی قلم و زبان آن است که فرقه های «ملاحده و زنادقه» بتوانند به آسانی عقاید، نظرات و کلمات کفریه خود را در منابر و لوایح منتشر کنند؟؟
آنچه مخالف اسلام است، قانونیت پیدا نمی کند. ای بیشرف! ای بی غیرت! ببین صاحب شرع برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را، و تو خودت از خودت سلب امتیاز می کنی و می گویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم؟"

وی به آشکاری تمام ادامه میدهد: "آزادی تامه و حریت مطلقه از اصل غلط و این سخن در اسلام کلیتا کفر است... لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد. آزادی در اسلام کفر است بخصوص این آزادی که این مردم تصور کرده‌اند کفر در کفر است."
بیاد سخنان گهربار آقای خمینی نمیافتید زمانیکه قبل از بسته شدن دانشگاه ها فرمودند: ما آزادی نمیخواهم..ما دانشگاه نمیخواهم..دانشگاه جوانان ما را به کفر کشانده..
 نوری هم‌چنین در مخالفت با  اصل های تفکیک قوا،  قانون‌گذاری و اجرای قانون می‌نویسد: "تفکیک قوا، تقسیم قوای مملکت به سه شعبه، بدعت و ضلالت محض است زیرا در اسلام تقنین و جعل حکم برای هیچ کس مجاز نیست."
 بر این اساس، اجرای قانون هم برای نوری پذیرفتنی نیست. وی در مورد اجرای قانون مینویسد: "از جمله مواد آن ضلالت‌نامه این است که حکم و اجرای هیچ  حکمی انجام نمی­شود مگر به موجب قانون و حال آنکه این حکم مخالف مذهب جعفری علیه السلام است و نتیجه اینکه مشروطه‌ای که در فرنگستان ساری و جاری است شایسته اجرا در ایران نیست."

شیخ فضل‌الله در کشاکش مجلس ملی و دربار استبدادی، در کنار دربارشاه ایستاد. نیرو بسیج کرد. در میدان توپخانه چادر برپا کرد. تحصن سه ماهه‌ی حضرت عبدالعظیم را سامان داد، و در برانگیختن شاه و دربار و گردآوری طرفداران استبداد در تهران و شهرستان‌ها نقش مهمی بازی کرد.
آغاز کار با روحانیت مشروطه خواه همراه شده بود، بیکباره بن و بنیاد قانون‌گذاری، مجلس شورای ملی و قانون اساسی را حرام و کفر و غیر شرعی دانست. 
وی بیشرین مخالفت را با اصل برابری میکرد و مدعی بود، از دیدگاه شرع و قواعد فقهی چگونه می‌توان «مسلم» را با «غیر مسلم» زرتشتی، مسیحی و یهودی ایرانی در برابر قانون برابر دانست؟
نمایندگان زرتشتیان ایرانی برای به رسمیت شناساندن اصل برابری همه‌ی ایرانیان در برابر قانون بسیار کوشیدند. جامعه‌ی زرتشتیان ایران، چندین لایحه به مجلس شورای ملی تقدیم کرد. در چهارمین لایحه‌  چنین آمده:"عمده و اصل مقصود ما این است که اگر انسانیم در حفظ حقوق در شمار ناس [مردم] محسوب شویم. تعیین مقامات انسانیت امکان ندارد مگر به حفظ شرف انسانیت و پاس شرف انسانیت نشود مگر به مساوات در حقوق انسانیت."

 ولی نوری درپاسخ به این لایحه، در رساله معروف اش «حرمت مشروطه» می نویسد: "یکی از مواد آن ضلالت نامه [قانون اساسی] این است که اهالی مملکت در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود... حال آنکه در احکام اسلامی تفاوت های بسیاری است بین موضوعات مکلفین در عبادات و معاملات و تجارات و سیاسات، از بالغ و غیربالغ و ممیز و غیرممیز و عاقل و مجنون و صحیح و مریض.... بنده و آزاد و پدر و پسر و زن و شوهر و غنی و فقیر... مقلد و مجتهد و مسلم و کافر و کافر ذمی و حربی و مرتد و مرتد ملی و فطری و غیرهما.. ای برادر دینی، اسلامی که اینقدر تفاوت گذارد بین موضوعات مختلفه در احکام، چگونه
میشود گفت که معتقد به مساوات است؟!"

نوری همچنین  با  قوه مقننه نیز مخالفت میکند و در این مورد مینویسد: "از جمله مواد آن ضلالت نامه [متمم قانون اساسی] این است که هیچ مجازاتی انجام  نمی شود مگر به موجب قانون!... قوه مقننه بدعت و ضلالت محض است، زیرا که در اسلام برای احدی جایز نیست که قانون بگذارد و اجرا کند. و اسلام  مسئله ناتمامی ندارد که قانون بخواهد آن را تمام کند."
مخالفت نوری با اصل «مساوات» آن چنان بود که عامل تحصن او در حرم عبدالعظیم شد. وی همین اصطلاح «قانون دولتی» را ترفند مشروطه ‌خواهان می‌داند از نظر او اگر این قانون دولتی مطابق اسلام است که ممکن نیست در آن مساوات باشد، و اگر مخالف اسلام است که آنچه مخالف اسلام است قانونیت پیدا نمی‌کند.
 سرانجام یکدندگی و لجاجت و تحصن او به ثمر نشست. بسیاری از اصول قانون اساسی و به ویژه متمم قانون اساسی زیر تاثیر نظرات و پافشاری‌های او، رنگ «شریعت» گرفت. مساوات و برابری ایرانیان - صرف‌نظر از تفاوت در زبان و جنسیت، قومیت و مذهب - در برابر قانون به رسمیت شناخته نشد. تشیع، مذهب رسمی اعلام شد و اصل دوم متمم قانون اساسی نظارت علما را بر قوانین مصوبه‌ی مجلس تضمین و تصویب کرد.
باری، بحران دمکراسی ایران با گسترش کشاکش مجلس شورای ملی نوپا و دربار استبدادی محمدعلی‌شاه و همکاری فضل الله نوری ژرف‌تر شد. مجلس به توپ بسته شد. شماری از آزادی‌خواهان در باغشاه به تحریک نوری و به دستورمحمد علی شاه، متحد وی  کشته شدند. کسانی به خارج پناه بردند. روزنامه‌ها بسته شد. آزادی‌خواهان پراکنده شدند. استبداد پیروز میشد.  تنها مقاومت تبریزبود که  صحنه‌ها و صف‌ها را دگرگون کرد و مسیر اتفاقات را به نفه مشروطه خواهان تغییر داد. پس از تبریز، گیلانیها کانون مقاومت را گرم‌تر کردند و بختیاری‌ها پای پیش گذاردند و سرانجام نهضت مشروطه پیروزگشت و تهران فتح شد. با فتح تهران، محمدعلی‌شاه به سفارت روس پناه برد. مجلس عالی از فاتحان تهران، نخبگان سیاسی، نمایندگان روحانیون و تجار و اصناف تهران تشکیل شد. محمدعلی‌شاه را خلع کردند و احمد شاه را به پادشاهی برگزیدند.
محمدعلی‌شاه پس ازبه توپ بستن مجلس، اولین تلگراف موفقیت خود را به  شیخ فضل الله نوری ، مخابره کرد و مژده کامیابیش را پیش از هر کس، به این مضمون  به او رساند: "مجلس را منهدم کردم. سید عبداله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی را تبعید کردم."
حکم دادگاه پس از چند ساعت اجرا شد و نوری را در میدان توپخانه در میان فریاد هلهله و شادی هزارها نفر از اهالی تهران به دار آویختند. می‌گویند مردم تبریز بدرجه‌ای از دستگیری و اعدام نوری که بزرگترین دشمن مشروطه بود و بالاترین صدمات را به مردم وارد آورده بود خوشحال شدند که هرگاه قشون روس در تبریز نبود شهر را چراغانی می‌کردند.
مجموعه اتهامات او عبارت بودند از: اغوای اشرار به قتل و ضرب و شتم مشروطه خواهان و گفتن ما چای و پلو میخواهیم، مشروطه نمیخواهم،  اخذ مواجب  حرم  عبدالعظیم و نامیدن خود بعنوان رییس اسلام، ارسال اسلحه به اشرار و کلاه نمدی های محل، قتل میرزا مصطفی آشتیانی، تحریک  و تشویق محمدعلیشاه به کشتن ملک‌المتکلمین و میرزاجهانگیرخان و قاضی قزوینی و فراهم آوردن موجبات قتل آن بی‌گناهان بر طبق مندرجات و شواهد.
باری لازم میبینم اصل دوم قانون اساسی را که بیشک مسبب و بانی اصلی وجود آن در بطن قانون اساسی ایران ، کسی جز فضل الله نوری و آشوبها و مخالفت های او نبود، در اینجا پیوست کنم تا آن دسته از هم میهنانی که شاهنشاه را در تصویب یا عدم تصویب برخی قوانین، مقصر دانستند به حقیقت کشوری شیعه و قانون اساسی شیعه پی ببرند و دریابند آن دو پادشاه ایران ساز، همان اصلاحات بسیاری را  نیز که ایجاد کردند، چگونه  به معنای ایستادگی بود در برابر قوانین بربریت و اینکه چگونه انجام آن موارد دشوار،  به منزله گذشتی بوده است از هفت خوان اسلام...این اصل را جمهوری اسلامی و طرفداران کوتاه فکری و فدائیان اسلام، مصادف با خون بهای فضل الله نوری میدانند.
اصل دوم قانون اساسی:
"مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تأیید...حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل رحمت اعلی حضرت شاهنشاه اسلام خلد الله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثّرالله امثالهم و عامّه ملت ایران تأسیس شده، باید در هیچ عصری از اعصار، مواد قانونیّه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله نداشته باشد. و معیّن است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه، بر عهده علمای اعلام ادام الله برکات وجودهم بوده و هست؛ لهذا رسما مقرر است در هر عصری از اعصار هیأتی که کم تر از پنج نفر نباشد، از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند، به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه، اسامی بیست نفر از علما که دارای صفات مذکور، باشند به مجلس شورای معرفی بنمایند. پنج نفر از آن ها را یا بیش تر به مقتضای عصر، اعضای شورای ملی به اتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند، تا موادی که در مجلسین عنوان می شود، به دقت مذاکره و غور و بررسی نموده، هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قوانین مقدسه اسلام داشته باشد، طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأس این هیأت علما در این باب مطاع و متّبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر عجل الله فرجه تغییر پذیر نخواهد بود"






شهادت "لا الا الی الله" بر روی حلقه اوباما




مارک گابریل. نویسنده کتاب "اسلام و تروریزم" و " سفری در مغز یک تروریست اسلامی" متولد شده در یک خانواده مسلمان مصری، با اعتقادات شدید و بنیادین اسلامی است. وی که قبل از تغییر نام و گرفتن پناهندگی سیاسی در آمریکا، مصطفی نامیده میشد، در سن ۱۲ سالگی حافظ کل قران بوده و در سال ۱۹۹۰ با درجه مستراز دانشگاه علوم اسلامی ال ازهر، یعنی معتبر ترین د
انشگا اسلامی اهل تسنن، مصرفارغ التحصل گردیده.
گابریل که یکی از شاگردان شیخ عمرعبد الرحمان بوده (یکی از برنامه ریزان اصلی بمبگذاری سال ۱۹۹۳ در مرکز تجارت جهانی است و هم اکنون در زندان بسر میبرد) و در جهان اسلام بخوبی شناخته شده است و در امریکا موفق به کسب درجه دکترا گردیده، توضیح میدهد که بر روی حلقه اوباما، در دو بخش بالا و پایین حلقه، چنین نوشته شده است: لا الا الی الله..

در بالای حلقه، از راست به چپ نوشته شده: لام، الف، الف، لام، ه
و در بخش زیرین از راست به چپ به عربی نوشته شده: الف، لام، الف، الف، لام، لام، ه
در بخش زیرین، کلمه( الله) بصورت جزئی در بالای کلمه بجز(لا) قرار گرفته.

وی همچنان تاکید میکند که در هنر اسلامی و خطاطی عربی، بخصوص زمانیکه ترسیم هنر با قران مرتبط میگردد، کلمات بر روی هم قرار میگیرند تا در فضای موجود جای داده شوند.

گابریل همچنان در مورد اهمیت" شهادت" در دین اسلام چنین میگوید: مسلمین ذکر شهادت را (لا اله الی الله) صبح به محض بیداری و شب قبل از خواب بر زبان میاورند .علاوه بر آن ۵ بار در طول شبانه روز بهنگام نماز آن را تکرار میکنند. وی همچنان ادامه میدهد که ذکر شهادت بقدری حائز اهمیت است که برای روی آوردن یک غیر مسلمان به اسلام، بر زبان آوردن جمله شهادت کافی است..
از نظر گابریل و بسیاری مفسرین دیگر، غیر ممکن است اوباما از مضمون نوشته بر روی حلقه ای که سالهاست بدست دارد، بی اطلاع باشد. وی تاکید میکند که با در دست داشتن چنین ذکری در دست، انسان مسلمان، امیدوار است که الله وی را از گزند بلایا دور نگاه دارد و مرحمت خویش را شامل حال وی نماید .
وی همچنان در توضیح اینکه اسلام طلا را بر مردان مکروه دانسته م یگوید : "اگر چه اسلام استفاده از طلا را برای مردان مکروه دانسته، ولی بصورت گسترده ای در میان آنان استفاده میشود و دیگر به مانند سنتی ناپسند نیست. حتی در کشورهای بشدت تندرو مسلمان نیز توسطمردان استفاده میشود بخصوص اگر مضمونی اسلامی چون "لا اله الی الله" نیز داشته باشد که در آنصورت با تحسین و زیبایی نیز دیده میشود.

Wednesday, October 10, 2012

آرماگدون بر لب دیوار





در این هیاهو و وادی وا نفسای کمربند سبز اسلامی و بهار عربی، گاهی در بین 

همین کشورها و گاهی در بین کشورهای از پیش تند رویی چون پاکستان و 

بنگلادش  شاهد در گیری های مسلمانان با مسیحیان و تنشهای اعتقادی و اسطکاک 

بین آنان بودیم. در اینجا باید تاکید کنم که این به ظاهر مسیحیان، غیر مسیحی و در

 واقع یهودیان جعلی هستند که  حمله و درگیری با مسلمانان، در دستور کار آنان

 قرار دارد و ایجاد تنش واسطکاک و درگیری  با مسلمانان از یکطرف و کشور چین


از طرف دیگر،  از اهداف اصلی این گروه یهود مخفی  میباشد. بدیهی است بدون

 داشتن قصد هر گونه حمله یا توهین به هموطنان یهودی، از بخشی از یهودیان

 صحبت میکنیم که چه بسا بندرت هم ایرانی باشند ولی در درون ساختارهای 

ایلومیناتی و فراماسونری قرار گرفته اند.



در ده های اخیر پدیده تروریسم اسلامی. پرورده اربابان انگلیسی و یهودی، تنها وسیله ایست
که همچون قارچ در کشور های اسلامی رشد میکرد و به مانند کپکهایی آلوده بر روی مرداب های انسانی تکثیر و تشدید میشد، سوال این بود: چه کسی چه نیرویی چه سرمایه ای این نیروی خرابکار را پرورش میدهد. امروز با داشتن ذهن هایی فعال و مغز های بالنده و مدارک و شواهدی که درطی این سالها انباشته کردیم به خوبی روشن است که پدیده تروریسم اسلامی، پدیده ای بخوبی مطالعه و مهندسی شده برای  تعمیر خاور میانه است به مدل جدیدی که اربابان جهان میخواهند ولی ظاهرا موضوع از تعمیر هم بسیار فراتر بوده و صحبت از یک باز آفرینی است. شیوه ای که به اربابان اجازه دست درازی و دخالت علنی و مستقیم را به بهانه دفاع از امنیت جهانی را  به خودشان میدهند. به عبارتی کرم را میسازند، آن را پرورش میدهند تا تمام منطقه مورد نظر را آلوده کند و بعد برای از بین بردن گیاهانی در همان منطقه که از قبل مد نظر داشتند، خوشان به خودشان اجازه دخالت و سم پاشی را به بهانه جلوگیری از انتقال کرم میدهند  و پا به مزرعه شما میگذارند و از آنهم بالاتر تمام این کارها برای این بود که مزرعه پدری شما را تصرف کنند.

اسرائیل قصد تصرف خاورمیانه را دارد و برای اینکار باید سرتاسر خاورمیانه را ناآرام و آشفته میکرد. این نقشه که از سالها پیش کلیک خورده، روز یازده سپتامبر با کوبیدن پرجهای دوقلو به اولین مرحله اجرا گذاشته شد و بغیر از مراحلی که در کل منطقه شاهد بودیم، شآمل بخش های دیگری چون سقوط ارزش دلار و اقتصاد چین است که بخش مربوط به افت دلار هم مفقیت آمیز بوده،  به مراحل پایانی اش نزدیک میشود.اسرائیل پس از حمله و تصرف خاورمیانه و تضعیف چین، بعنوان بزرگترین قدرت دنیا تاجگذاری خواهد کرد و امریکا را همچون نوکری وفادار، به پادویی و جانشینی خود خواهد گماشت.

به هر حال آنچه بسیار حائز اهمیت است، تلاش اسراییل و یاران امریکایی اش در متعاقد کردن جامعه جهانی است و این خود بیانگر این حقیقت است که هرچند دستگاه آیلومینآتی همواره در جهت حفظ چرخه زندگی خویش وتبدیل دنیا به آنچه خود میخواهد است ولی در عین حال هراس از جامعه جهانی و برملا شدن نقشه های پیچیده و کهن آنها اگر به نفع جهان نباشد، کمترین خطری که میتواند داشته باشد، مخفی نماندن آن است.  بنابر این زمانیکه یک حکومت اسلامی دارای بمبی اتمی است، اسرائیل  نمیتواند به آن حمله کند.

 جستجوی سلاحهای هسته ای پاکستان در آغاز دهه هشتاد  به همین منظور بود. چرا که نقشه باید درست و بدون مزاحم پیش رود و داشتن سلاح هسته ای توسط پاکستان، بیشتر از یک مزاحمت و بلکه یک خطر جدی بود. بنابر این لزوم اختراع القاعده و ایجاد تنشها و تهآجمات و کشتار های مربوط به آن امری ضروری بنظر میرسید تا باسرعت هر چه تمامتر آن را در قلب پاکستان جا دهند و مدعی شوند که کنترل سلاح های هسته ای پاکستان را بدست گرفته است. در اینجاست که حمله به القاعده از نظر جامعه جهانی نیز طبیعی  و امری بدیهی بشمار میرود.
نکته اینجاست که چرا امروز با وجود تمام یافته ها و مدارک موجود از مسیر شبکه آئیلومینتی  و آگاهی بر اهمیت هدایت بدون سر و صدا و کاملا مخفیانه و سلسله مراتب امنیتی این فرقه، گروههایی که مشغول مطالعه و کنجکاوی در مسیر آنان هستند و گروههای به تناوب آنتی ایلومیناتی و آنتی فراماسونری را تشکیل میدهند و به تجسس در مورد اینان میپردازند هنوز نتوانستند مانع پیشرفت شیطانی اینها باشند؟ جواب یک کلمه است: پول . کلان ترین سرمایه های اصلی جهان در دست این فرقه است که اعضای بالای هرم ان، خود صاحبان کلیه بانکها، سهام، بورس، اورانیم، نفت، طلا، الماس، نیروی انسانی و سرمایه های ناشناخته و بدور از تصور دیگر و همچنین کرات قآبل زندگی دیگر هستند.

متآسفانه برای کشور ما، تمام آنچه در دهه های اخیر شاهد آن بودیم پس از یازده سپتامر، میخهای کوچکی بودند بر تابوت خاور میانه که باید یکی یکی در سر جای خود کوبیده میشدند. آخرین میخ این تابوت ایران است. اجازه کوبیدن این میخ مدتها است به اسرائیل داده شده است و برای انجام آن به اوباما نیاز دارند. بنابر این وقایع زنجیروار بدنبال همند. غلام  حلقه بگوش ایلومینآتی، اوباما، باید دوباره انتخاب شود تا زحمتهای کشیده هدر نرود و حد اقل به تاخیر نیفتد و آمریکا و اروپا هم درعوض، چراغ سبز را به اسرائیل داده اند و اسراییل فقط منتظر لحظه موعود است.  برنامه مبارزات انتخاباتی بین اوباما و رامنی و بالا و پایین رفتنهای مکرر درصد هایشان بر صفحه مانیتور، جز سرگرمی و نمایشی بیمزه و بدون هیجان جیز دیگری نیست.

 نزدیک به انتخابات سال ۸۹، اسراییل  آماده حمله بود ولی شرایط و تظاهرات پس از انتخابات  موجب میشد تا جامعه جهانی توجیهی برای ین حمله نیابد. علاوه بر آنکه عالیجنابان نیز همگی به خارج از کشور گریخته بودند. چنین آشوبی کره شمالی، ونزوئلا، روسیه و چین را هم درگیر خواهد کرد و سالها به درازا خواهد کشید. درامد هنگفت این جنگ مهندسی شده برای اسرائیل، نابودی برخی رهبران ناخواسته، کاهش چشمگیر جمعیت زمین و ثروتمند شدن بدور از تصور آنان است


این برنامه عظیم  را باید برنامه کنترل نفت جهان نامید که آخرین شاهکار برنارد لوییس قبل از ارسال ابدی به درک خواهد بود. در حالیکه جوانان ما لیدی گاگا  ومطرب های لوس آنجلسی را نگاه و تقلید  میکنند، آنان در سالهایی که بزرگترین مشغله ما حرآم بودن یا نبودن ماشین دودی یا در حالت مدرنتر، نجس بودن یا نبودن ماشین لباسشویی بود، آنها اسلام شناس و کارشناس خارمیانه ساختند و از کارخانه خود بیرون دادند. محصول ان را امروز میبینیم.  نفت جهان هرگز در حال تمام شدن نبوده و صدها چاه باز نشده و حوزه نفتی دست نخورده در خارمیانه موجود است. دستگاه ها و ماهواره های پیشرفته حتی تا عمق صدها کیلومتری درون این حوزه های نفتی را نیز شناسایی و آنالیز دقیق کرده اند. آنها میداننستند که برای دسترسی به منابع زیر زمین خاورمیانه، باید از روی نعش آن بگذارند و سطح زمین آن را نآبود کنند  و تا جایی که مقدور است، اغتشاش ایجاد کنند زیرا زمانیکه ما مشغول درگیری و اغتشاش باشیم و حفظ جان خویش در وسیله نقلیه عمومی یا مدرسه کودکانمان، اصلی ترین دغدغه های ما و سیر کردن شکم و جاری بودن قوانین خشن اسلامی مشکل ثانویه ما باشد، آنها در کمال آرامش در پشت دالان های بسته به انجام آزمایشات اتمی، الکترونیکی و هوا فضای خود میپردازند و علم و دانش را کهکشان ها از ما دور نگاه میدارند و با اختراع امثال هارپ و ویروس های غیر قبل درمان و عجیب و قریب ما را در روی زمین میبلعند. حضور پیوسته نیروهای آمریکایی در منطقه فقط به همین دلیل است و سایر دلآیل همانطور که گفتیم بی پایه و اساس هستند. چاههای نفت خآورمیانه خزانه دولت آیلومینتی آینده است. دولتی که بر سرتاسر جهان حکومت خواهد کرد و ما به پآس هشیاری و بیداری خود همان خواهیم دروید که کآشتیم....

Thursday, October 4, 2012

.ترکیه و سوریه، این آتشبازی خطرناک




طبق قرارداد دفاعی بین ایران و سوریه، جمهوری اسلامی موظف به دفاع از سوریه در زمان حمله بیگانگان به خاک این کشور است. در ماههای گذشته دیدیم که سر دمداران رژیم از لزوم و نزدیکی قریب الوقوع ورود ایران به مرحله جنگ دم زدند و هشدار دادند. بیش از یکماه پیش مقاله ای نوشتم با عنوان" چرا ایران میخواهد به ترکیه حمله کند". مقاله ای که هر چند در بالاترین داغ شد ولی مورد تمسخر برخی استراتژیست های کاناپه ای هم واقع شد که بطور کیلویی استراتژی صادر میکنند.. با در نظر گرفتن موقیعت سوق الجیشی  ترکیه و واقع شدن یکی از قویترین پایگاه های ناتو در این کشور، و تکیه رژیم بر حمایت های روسیه و چین،   و در عین حال سنگین تر شدن کفه ترازوی امریکا در منطقه و احاطه سرتاسر مرزهای ایرانتوسط نیروهای آمریکایی، درگیر کردن ترکیه در جنگ و دفاع ایران از سوریه و حمایت متعاقب روسیه از منافع ملی و سیاسی خویش، میتواند توازن قوا در منطقه را تغییر دهد و این چیزیست که در شرایط فعلی، روسیه به آن نیاز دارد.

هر چند با تظاهرات و اعتصابهای  مردم صد در صد موافقم، ولی این تظاهرات نیاز به سازماندهی و جهت گیری سریع دارد چرا که با قرار داشتن آخوندان در شرایط ضعف و محاسبات توازن قدرت در منطقه، باید بگویم که کشور بشدت در خطر است و نواختن طبل جنگ در هفته های آینده بشدت به ضرر ایران، وجرقه ای است در انبار باروت منطقه ای بنام خاورمیانه که در چند هفته های اخیر با دستاویز های توهین به محمد و جریانات پشت پرده شعله ور کننده زبانه های دشمنی بین  و سشیعه  و سنی ، آمادگی انفجار دارد. چهرهای زشت و چشمان متورم  مدافعان مظلومیت اسلام را دیدیم.  تنها بهانه ای دیگر میتواند این خشم بی پایه را دامن زند و آتش آن به جنگی خانمان سوز بین ایران و عربستان از یکطرف و ایران و ترکیه از طرف دیگر منتهی شود. باید نیروی جمهوری اسلامی را فلج کرد و این نیرو رابه گونه ای درگیربرقراری نظم درونی نمود که توانی برای لگد پراکنی در منطقه نداشته باشد. باید شاهرگ حیاتی اش را قطع کرد. نفت و پتروشیمی و بازار را بدست گرفت. کشور در حال اعتصاب نه سرباز دارد نه توانایی حمله.  دولت از نفس افتاده. باید  در خیابانها درگیرشان کرد. باید هوشیار بود و انتهای مسیر را در نظر دشت و اینبار افسارقائله را بدست کسی نداد که بخواهد کلاه گشاد دیگری بر سر ملت گذارد. مردم متحد شوید و با یک هدف یگانه که فقط و فقط آزادی میهن است، بدور از اختلافات سیاسی برای حکومت آینده که به موقع خود به آن خواهید پرداخت، این جانیان را در خیابانها نگاه دارید