Wednesday, November 28, 2012

جنایت حلبچه و حزب کومله کردستان





در ایران، در 16 سپتامبر 1942 در مهاباد، گروهی 17 نفری جمعیت احیای کرد (کومله ژ.ک) را تاسیس کردند و این واژۀ "کومله" هم از ادبیات سیاسی ایران به وام گرفته شد. در آوریل 1943 کمیته مرکزی آن -تحت نفوذ و نظارت شوروی- شکل گرفت و فعالیت زیرزمینی آن تحت پیشنهاد و تشویق روس ها در منطقه رشد کرد. کومله ژ.ک پیش از پیوستن قاضی محمد، شعار کردستان بزرگ و ناسیونالیسم کردی را اعل
ام کرد و در صدد ایجاد کردستان خودمختار در ایران بود. اگر چه برای دست یافتن به آرمان خود به شوروی تکیه کرده و به وعده هایشان خوش باور، اما این طرح ناکام ماند. هنگامی که کومله تاسیس شد، از قاضی محمد به عنوان رهبر معنوی دعوت شد، اما وی -بنا به سفارش روس ها- دوست داشت که شخصیت پشت پرده باقی بماند و البته گاه در نقش سخنگو ظاهر می شد، اما هرگز به کومله نپیوست. تندروها به وی مشکوک بودند، زیرا وی باوری به جدایی کردستان و تاسیس حکومت مستقل کردی نداشت

در 16 اوت 1945، پس از بازگشت قاضی محمد از باکو، نام کومله ژ.ک به "حزب دمکرات کردستان ایران" تغییر یافت و نام کومله کم کم از رونق افتاد. این واژه بعدها در دهه 1960 دوباره مطرح شد، اما کومله دوم، نه تنها امتداد جریان سال 1942 نبود، بلکه هرگز کومله جدید، طرفدار قاضی محمد نبوده اند و برخلاف حرکت حزب دمکرات -در ایام بازگشت قاسملو- هیچ گاه -چه در ابتدای شکل گیری و چه در تجمع ها و مراسم خود- از عکس قاضی محمد استفاده نکردند؛ اما به هر حال آنها این واژه قدیمی را به عاریت گرفتند. در اوایل دهه 1970 –سال 1348- دوباره نام یک حرکت سیاسی، کومله نام گرفت که در میان دانشجویان کرد دانشگاه های تهران پایه ریزی شد و البته بنیانگزاران آن، به طور مخفیانه فعالیت می کردند که طبعا از دید ساواک این قضیه پنهان نماند و از 1971 تا 1977 کومله، رکود واقعی داشت، اما تشکیلات آنان، از هم گسیخته نشد و سرانجام در 6 ماه پیش از انقلاب، فعالیت کومله و دمکرات در کردستان ایران، علنی شد.
قاسملو در یكی از مصاحبه‌هایش با روزنامه آبزرواتور فرانسه (2/3/81 ) می‌گوید: «عراق همچون سایر كشورها كمكش را به ما پیشنهاد كرد. اما ما فقط پیشنهادهای محدود را با احتیاط كامل می‌پذیریم, از آن جهت كه به هیچ‌كس وابستگی نداشته باشیم.» در سال‌های بعد قاسملو برای نشان دادن وطن دوستی اش این طور ابراز می دارد:

«صدام به ما وابسته است ما باعث شده‌ایم تا بیست هزار یا شاید هم دویست‌هزار سرباز ایرانی در جبهه كمتر علیه صدام وارد جنگ بشوند! چون آن سربازها در كردستان مستقر شده‌اند. عملاً توان نظامی جمهوری‌اسلامی پایین آمده و امروزه ما از تضاد میان دولت‌ها به نفع خودمان استفاده می‌كنیم.»

البته به این رابطه و نزدیكی صدام و گروه قاسملو انتقاد می‌شود. در حالی كه در همان زمانِ دولت عراق به كشتار كردهای عراق و بمباران كردستان ایران با بمب های شیمیایی ادامه می‌دهد اما قاسملو و حزب دمکرات کردستان ایران با سکوت و حمایت از صدام عملاً مهر تأییدی بر این جنایات می گذارند. حتی اشاره نمی‌كنند كه چه تعداد از كردهای عراق و ایران در این كشتارها از بین می‌روند.

غم انگیز ترین حالت واقعه سال های آخر دهه 1980 میلادی است. زمان شروع جنگ ها و بمباران های شیمیایی ارتش جنایتکار صدام است. که پس از هیروشیما از آن به عنوان فاجعه آمیز ترین حادثه غیرانسانی و جنگ نابرابر قرن یاد کرده اند. وقتی که صدای هواپیماهای جنگی در شهرهای کردنشینی نظیر سردشت و حلبچه می پیچید، بمب هایی بی صدا فرود می آمد و همه می ماندند تا دود ناشی از آن را ببینند.

ابتدا فکر می کردند که هیچ اتفاقی نیفتاده است. اما بعد، می دیدند که پرندگان یکی یکی دارند از روی درخت ها و در آسمان به روی زمین می افتند. هر جنبنده ای از حرکت باز می ماند. گلوها می سوخت و صدای سرفه می آمد. یواش یواش صدای ناله زن ها و کودکان بلند می شد و هر کس به یک جایی فرار می کرد. بیچاره مردم، چه می دانستند که چه بکنند؟ درحین فرار نیز مانند خوشه زاری از گندم که دچار حریق شده باشد، پر پر شده و بعضی زنها بچه در آغوش به زمین افتاده و دیگر برای همیشه از حرکت بازمی ماندند. بعضی ها که زنده ماندند نیز برای چند نسل ناتوان، علیل و هنوز میراث دار آن جنایات هستند. برابر اسنادی که در سری بعدی این مقالات منتشر خواهد شد، همان زمان حجم دینارهای اعطایی استخبارات به قاسملو افزایش یافته بود.

راستی در مقابل این همه جنایت، آن مدافعین دروغین حقوق کرد کجا بودند؟

درتاریخ 17/3/1988 حمله شیمیایی به حلبچه رخ داده، تعداد زیادی از مردم مظلومانه آنجا کشته شده‌اند و تقریباً هفت ماه از بحران گذشته اما هنوز قاسملو حاضر نیست بپذیرد كه علیه كردها در عراق از بمب شیمیایی استفاده شده است. پس از آن از آقای قاسملو در مصاحبه با كل‌العرب، سؤال می‌شود رادیو بی.بی.سی از قول شما گفت كه عراق از سلاح‌های شیمیایی استفاده كرده است، قاسملو می‌گوید:

«بنده این خبر را تكذیب نموده‌ام. هنگامی كه از من درباره كاربرد سلاح‌های شیمیایی سؤال شد، پاسخ دادم كاربرد سلاح‌های شیمیایی را به‌طور كامل مطالعه می‌نمایم و بعد از مطالعه گزارش‌های هیئت اعزامی سازمان ملل متحد به شمال عراق، هیچ‌گونه نشانه‌ای دال بر استفاده از سلاح‌های شیمیایی مشاهده نكردم و نظر به این‌كه ما فاصله بسیار نزدیكی با منطقه درگیری‌ها داریم، اثری از این سلاح‌ها مشاهده ننموده‌ایم!!!.»

آری درست است، قاسملو این فجایع را ندید چون به صلاحش بود که نبیند، همدست جنایتکار هیچ گاه جنایات خود را نمی بیند. این در حالی است كه هفت‌ماه از آن فاجعه وحشتناك انسانی كه 5000 نفر كرد در آن كشته شدند می ‌گذرد و ادامه می‌دهد:

«من نمی‌توانم دربارة چیزی كه ندیده‌ام اظهارنظر كنم"

قاسملو ادامه می دهد:

" ما با عراق روابط دوستانه‌ای داریم. آنها می‌خواهند روابط ما را خدشه‌دار كنند. من نمی‌خواهم كسی را متهم كنم، ولی برخی از گروه‌های كرد عراقی- منظور پارتی و یکتی- مفهوم و اهمیت جنگ بین ایران و عراق را درك نمی‌كنند، ما در منطقه به آنها بیشتر نزدیك بودیم ...»

در همان مصاحبه (3/10/1988 ) می‌گوید: «اولین قانون در دنیا كه موجودیت ملت كرد را با این صراحت به رسمیت می‌شناسد، قانون عراق است.-مستند این قوانین حلبچه و سردشت است و این از قانون جنگل هم بدتر است!- تفاوت‌های زیادی بین عراق و ایران وجود دارد. بر چه اساس می‌توانیم با رژیم ایران گفت‌وگو نماییم؛ رژیمی كه موجودیت ملت كرد را به رسمیت نمی‌شناسد. تا آنجایی كه من اطلاع دارم، رهبران عراق، مشكلات كردها را به خوبی درك می‌كنند- و پاسخ آن را با سلاح شیمیایی می دهند!- و این یك امر اساسی برای توافق بین طرفین است. عراق تنها كشوری است كه زمینه مذاكره و تفاهم با كردها را فراهم ساخته است- مصداق آن حلبچه و انفال!!!-.».....

البته تمام این وضعیت و نوشته ها برای سرکردگان فعلی حزب دمکرات کردستان ایران، امری روشن و مبرهن است. خود شاهد این فجایع بوده و در برابر آن سکوت کردند. هیچ موضعی نگرفتند. حتی محکوم نکردند! این مطالب برای روشنگری نسل جوانی است که اطلاع و استنادی از تاریخ فراز و نشیب های زندگی قاسملو ندارند. واقعیاتی که مهجور مانده و مرور نمی شود. غافل از آنکه بیم آن می رود که دشمن تاریخ را به شکل دیگری جلوه دهد.
کومله و سرانش در ناآرام کردن و امنیتی کردن فضای کردستان متهم هستند و آسیب های زیادی به مردم کردستان وارد کردند. در سال 1360، کومله بسیاری از هوادارانش را از دست داد و حزب بعث، مقر و پایگاه در اختیار آنان نهاد و به هیچ روی، عملکرد کومله در دهه 60 قابل دفاع نیست.


پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق و ایران، کومله رابطه اش را با حزب دمکرات همچنان متشنج نگه داشت و جنگِ برادر کشی میان آن دو حزب، صدها جوان کرد را به خاک و خون کشانید. هر بار که جنگ داخلی رخ می داد و بیشتر از یکدیگر را ترور می کردند، رادیوی محلی ایشان، آهنگ های شاد پخش می کرد و با افتخار از کشتن همزبان و هم کیش خود، سخن ها می راندند، حماسه اش می خواندند و نان و نمک با استخبارات بعث را، جنبش ملی گرایی کُرد می نامیدند! در اواخر تابستان 1983، پس از ائتلاف با گروه سهند، حزب کمونیست ایران را -به دبیر کلی منصور حکمت- پدید آوردند و پس از مدتی، انشعاب کرده و حزب کمونیست کارگری شکل گرفت که عبدالله مهتدی و ابراهیم علیزاده، هر کدام جداگانه بر یک کرسی تکیه زدند.

در دوران جنگ ایران و عراق، تنها قاسملو و رجوی با صدام دیدار داشتند و در بین حکومت عراق و کومله، تنها در سطح مقامات اداره امنیت، رابطه ای وجود داشت و ماموریتِ کومله به عنوان نیروهایِ اپوزیسیونِ مسلح ضد ایرانی، جمع آوری اطلاعات از نیروهای ایرانی بود. گزارش های اسناد سیا مربوط به 1980–1986 بر این چند نکته درباره کومله دلالت دارد: بمب گذاری، ترور و انفجار در نقاط پراکندۀ شهرها یا روستاهای ایران؛ حمله به مدارس و ترور معلم ها در کردستان به اتهام وابستگی به رژیم؛ جنگ افروزی در سنندج و به هم زدن رابطه با حزب دمکرات و کمک به مهندسی اطلاعاتی استخبارات عراق.

البته، کومله اسناد ایران را ساختگی و غرض ورزانه می نامد، اما اسناد بعث و آمریکا هم از این امر حکایت دارد و همچنین به انضمام آنها، حافظه شفاهی مردم سنندج هم هنوز باقی است. نقطه اوج وابستگی کومله به بعث، در ماجرای قتل عام 1988 حلبچه با بمب شیمیایی رخ می نمایاند که هزاران کرد در کمتر از 20 دقیقه جان باختند و کومله هرگز اعتراضی به این جنایت سبعانه نکرد و امروزه مدعی اند که به صورت خصوصی نامه ای به اداره امنیت و استخبارات نوشته اند؛ اما در آرشیو بعث، تنها تقاضای ایشان برای مداوای نیروی زخمی شان موجود است که آن هم توسط بعث، اهمال شد و از آن سو نیز قاسملو در روزنامه لوموند به کلی منکر قضیه بمباران شیمیایی شد!

کم کم در آغاز دهه های 1370 و 1380 انشقاق هایِ پی در پی شروع شد که در اواخر دهه 1990، به نام های کوملۀ علیزاده و مهتدی شهرت یافت. پس از رفتن صدام حسین، کومله به چهار قسمت تقسیم شد. (در 15/5/1379 انشعاب رخ داد) موج اختلافات درون گروهی موجب شد تا در کوملۀ جناح مهتدی به تاریخ 30/6/1386 در اردوگاه "زرگویز" در نزدیکی سلیمانیه، مشاجرۀ لفظی بین گروه اقلیت و اکثریت، به نزاع و چوب و چماق کشی بیانجامد که با مداخلۀ مقامات امنیتی و نظامیِ کردستان عراق، زخمی ها به بیمارستان منتقل شدند؛ اما کرسی حزب کومله کردستان ایران را همچنان عبداله مهتدی بدست گرفت و "عمر ایلخانی زاده" هم "کومله زحمتکشان کردستان ایران" را داراست و سید ابراهیم علیزاده هم "سازمان کردستان حزب کمونیست ایران-کومله" را در اختیار دارد.
 

No comments:

Post a Comment

Note: Only a member of this blog may post a comment.