.اندیشه ای که از پویایی درامد و در چهارچوبی زندانی شد میشود "عقیده". اندیشه زندانی هم مانند هر موجود زندانی دیگر "بیمار" است. چرا که سلامتی و تندرستی آن که همانا "آزادی" است از او گرفته شده. انسان زندانی پس از خروج از زندان، نیاز به مدتی تفرج و گشت وگذار فراغ بال در هوای آزاد دارد تا جسم زندانی اش پالایش یابد و روحش آرامش. اندیشه زندانی یا "عقیده" هم همینطور. اندیشه باید پویا باشد و به پرواز دارید و هر از گاهی بر بالای بام یا شاخه ای نو بنشیند تا ویرایش و تکاملیابد. تکاملی تدریجی ولی تمام نشدنی. تکاملی که با پرواز از روی مرزها، قید و نبند ها و باورهای کهنه و پوسیده حاصل میشود. رویشی با بدور انداختن پوسته های کهنه و زایشی هر روزه و هر لحظه ای. جوانه های ذهنی در بستر خاردار و درون حصارفلزی "عقاید" نمیرویند. اگر شک و تردیدی هم بروز کرد، در نطفه خفه میشود.
من از زندان بیزارم.
من از چهار چوب اجباری بیزارم
من از کوتاهی دیوار اندیشه بیزارم
من از "عقیده" بیزارم
من به عقیده تو احترام نمیگذارم..چون "عقیده" تو دلیل بر داشتن روحی زندانیست درحالیکه "اندیشه" تو نشاندهنده روحی آزاد...و من از زندان و هر چه به آن مربوط است بیزارم
No comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.